هفته ششم
نفس مامان سلام
عشق کوچولوی مامان خوبی عزیز دلم؟
دقیقا 3 هفته است که متوجه شدم تو رو دارم و خدا لطف کرده و من باردارم
روز 22 مرداد وقت دکتر داشتم برای دیدن ساک بارداری و ته دلم خدا خدا میکردم که دکتر تو رو هم به ما نشون بده با اینکه میدونستم خیلی زوده و تو خیلی کوچولویی و مشخص نمیشی ..ساک باردار در هفته پنجم 9 مبلب متر بود ..
عزیزم مامان همچنان داره داروها رو مصرف میکنه و آمپول ضد انعقاد خون رو به خودش تزریق میکنه تا مبادا تو نتونی از خون مامان تغذیه کنی و بازخدای نکرده تورو از دست بدیم..
عشقم هفته آینده 5 شهریور دکتر بهمون وقت داده اون موقع میتونم قلب کوچولوتو ببینم خیلی خیلی بیتاب هستم و روزهای کشدار تابستون برام طولانی تر میگذره ..
گل مامان اینروزا خیلی خوابالو هستم و اصلا دوست ندارم آشپزی کنم ..چند روزی خونه خاله ژ بودم چون بابا رفته بود شهرستان و ماروتنها گذاشته بود ..به خاله گفتم که تو رو دارم و خاله مثل پروانه دورم بود ..خیلی خوب بود همه چی از صبح تا شب حاضر و آماده جلوم بود ..حالا از وقتی که برگشتم خونه حس ندارم دوست دارم همه چی آماده باشه ..دوست دارم ظهر و شب یکی در خونه رو بزنه و یک بشقاب غذا برام بیاره ... نمیدونم به این حالت میگن ویار یا نه ولی اینطوری شدم.
عشقم تروخدا هفته دیگه مارو نا امید نکن ..بزار من و پدرت هم طعم شیرین مادر و پدر شدن رو بچشم ..
بی صبرانه منتظر دیدارتیممم..
خدایا به خوت می سپارمش ...