و خدایی که در این نزدیکیست
سلام و هزاران سلام به شما خواننده های خوب وبلاگم
امروز بعد از حدود شاید یکسال به وبلاگم برگشتم تا بنویسم از حس و حال این روزهایم و متعجب و شرمنده شدم از دیدن کامنتهای پر از مهر شما عزیزان و سوالاتی که از من داشتید .
دوستان خوبم به همتون قول میدم که به همه سوالات پاسخ بدم . واقعا منو بخشین که مدت طولانی بیخبر بودید از احوالات من .
امروز درست بعد ازگذشت چند سال از اون روزهای بد و سرشار از ناراحتی و غم در حالی دارم مینویسم که اگر چند سال قبل یک پیشگو به من میگفت که چندین سال بعد در کشور زیبای کانادا درحالیکه یک دختر زیبای 2 ساله داری منتظر تولد دومین فرزندت خواهی بود . اینبار خداوند یک پسر زیبا قسمتت خواهد کرد و در حالی که به خیلی از آرزوهات رسیدی و در یک خونه ویلایی که با زحمت خودت و همسرت خریداری شده در بهترین نقطه شهر زندگی میکنی در حالی بیزینس خودت رو داری و برای خودت درآمد خوبی داری .در حالیکه همسرت در کنارت هست ، آرامش هست ، سلامتی هست و صدای قشنگ فرزندت توی خونه پیچیده و تکونهای گاه و بیگاه پسر تودلیت یادآوری میکنه که تا چند هفته دیگه دوباره مامان میشی قطعا به اون پیشگو میخندیدم و مسخرش میکردم و از اینکه داره به من دروغ میگه شاید عصبانی هم میشدم .ولی ناباورانه همه این اتفاقهای زیبا برای من در این یکسالی که گذشت افتاده . بارها از خدای مهربون سوال کردم که این ها پاداش کدوم یک از کارهای خوب من هست و هزاران بار خدارو شکر کردم .
دوستان عزیزم اینا ها رو برای این مینویسم که به همتون بگم پشت سر روزهای غم و اشک و اندوه قطعا روزهای بهتری هست خدای مهربون حواسش به ماها هست به ماهایی که چند بار دلمون بدجور شکست و امیدمون ناباورانه نامید شد .
دوستان عزیزم قبل از این بارداری یک بار آی یو آی شدم بار اول جواب منفی بود و بار دوم قبل از اینکه اسپرم همسرم به من تزریق بشه دکتر گفت که این ماه هایپر هستی و 5 تخمک بسیار بزرگ داری و ریسک بارداری چند قلویی هست بهتره که این ماه رو بدون آی یو آی سپری کنی تا ماه آینده . شب قبل از اینکه دکتر این حرف رو بزنه من و همسرم با هم طبیعی رابطه داشتیم بعد از اون 20 روز بعد در حالی که جواب آزمایش خونم مثبت بود بسیار نگران بودم چون طبق حرف دکتر نباید آی یو آی میکردم و نباید رابطه پر خطری با همسرم میداشتم چون احتمال داشت 4-5 قلو باردار باشم ولی در کمال ناباوری در اولی سونوگرافی دکتر به ما اعلام کرد که یک جنین سالم داخل رحمم درحال زندگیست! و من و همسرم غرق در شادی شدیم .
حالا فقط 3 هفته مونده به تولد پسرم به درآغوش گرفتن هدیه ای دیگر از خدای مهربون و بخشنده . درسته که عزیزانم ، مادر و پدر و خواهر و برادرم رو در کنارم ندارم ، درسته که خیلی وقتها دلم آغوش گرم مادرم رو میخواست و دستپخت خوشمزش رو که بتونه برای من ویارونه درست کنه ، بارها حوس کاچی های مامان جانم رو کردم . بارها دلم پرکشید برای بودن در کنارشون و تنهای تنها در این سر دنیا فقط با عشق دخترم، همسرم و پسرکم روزها رو سپری کردم ، درسته که از لحظه زایمان باز هم میترسم از اینکه این بار هم ساعتها مجبور به درد کشیدن باشم تا تولد پسرم . درسته که شب بیخوابی ها و خستگی ها اینبار بیشتر از قبل بعد از تولد پسرم با من خواهد بود ولی از ته دل شاد شاد شادم و ممنون و سپاسگزار خدای مهربون.
عزیزانم برای تک تکتون آرزو میکنم دلتون شاد باشه و به همه آرزوهای قشنگتون برسین الهی که خدای مهربون هیچ مرد و زنی رو بدون فرزند رها نکنه که واقعا هیچی لذت بخش تر از حس زیبای مادری نیست .
برام دعا کنین دوستان که پسرم به سلامت دنیا بیاد و زایمان راحتی داشته باشم .
همتون رو دوست دارم
حتما باز هم مینویسم .
ممنون از همراهیتون