تحقق یک رویا بعد از کابوسهایم

ماهی کوچک اندرون من

1395/4/10 7:33
نویسنده : باران
608 بازدید
اشتراک گذاری

امروز وارد 32 هفتگی شدی دخترم . بزرگ شدنت مبارکت باشه .

این روزها خوشحالم اونقدر خوشحال که گاهی فکر میکنم توی یه رویای عمیق فرو رفتم . 

یک مسافرت کوتاه داشتیم به اطراف شهر و بعد از اون درد عجیبی زیر شکم و کشاله های رونهامو فرا گرفت . 29 هفته بودم دوبار به خاطر درد شدید و حس انقباض راهی بیمارستان شدم یکبار ساعت 11 و نیم شب که منو به بلوک زایمان هدایت کردن و همش فکر میکردم که انقباض دارم و به تو عشق مامان میگفتم نه مامی زوده خیلی زود تو باید به موقع دنیا بیای ! با آزمایشهایی که ازم گرفتن مشخص شد همه چی خوبه نه عفونتی هست و نه انقباضی و دکتر با دیدن استرس و نگرانی من و پدر تو رو کامل توی سونو گرافی بهمون نشون داد تا خیالمون راحت بشه . یکدفعه مونیتور فیکس شد روی صورتت . فرشته زیبای من، بدون اغراق تو زیباترین موجودی بودی که تا به حال دیده بودیم .

به من و پدر خیره شده بودی انگار تو هم ما رو میدیدی و میخواستی ما رو به آرامش دعوت کنی . اونقر زیبا بودی که نمیدونم چطور توصیفت کنم ولی واقعا زمینی نبودی عزیزکم . یه پری زیبا ،یه فرشته به شدت زیبا ..من و پدر از شادی بی اختیار اشک ریختیم و خدارو شکر کردیم.

با دکترت وقت داشتم اون همیشه بهم آرامش میده . اینبار هم گفت چون تو در حال بزرگ شدن هستی به لگن من فشار اومده و همه این دردها طبیعیه و جای هیچ نگرانی نیست . دکتر گفت میتونم پیاده روی کنم ولی واقعا با دردی که دارم نمیتونم پیاده روی داشته باشم . کشاله های رونم اونقر درد داره که گاهی از شدت درد بی حس میشه . حتی از این پهلو به اون پهلو شدن های شبانه اشکمو در میاره خیلی خیلی درد دارم . این نشون دهنده رشد خوبه تويه عشق مامان . من سعی کردم توی این چند ماه که تو رو دارم بهترین تغذیه رو داشته باشم همه چی در حد نرمال و عالی . خودمم عالی وزن اضافه کردنم فقط 11-12 کیلو از اول تا 32 هفتگی تو.

راستی دکتر گفت از هفته 34 باید آسپرین رو قطع کنم . دارم فکر میکنم یعنی به تو عشق مامان اونطوری خون میرسه ؟حتما باید بجاش میوه و مواد خوراکی بخورم که جلوی انعقاد خون رو میگیره . توکل به خدا .

داشتم به این فکر میکردم اگه الان ایران بودم و اگر باردار بودم کلی بخاطر تزریق آمپولهای ضد انعقاد خون روی شکم و پاها کبود شده بودم .خدا روشکر که اینجا به این نتیجه رسیدن که نیازی به هیچ آمپول و قرصی به غیر از آسپرین نیست .باردار شدن فقط یک ذهن آروم و بی استرس میخواد و امید

از اینکه فقط تا 8 هفته دیگه یه مهمون کوچولو و پاک وارد خونمون میشه اونقدر خوشحالم که باور کردنی نیست . برای مامانای منتظر دعا میکنم و امید دارم به مهربونی خدای بزرگ ومهربون .

یکی از دوستانم میگفت 3 ماه اول بارداری پره از استرس و تغییرات هورمونی ، 3 ماه دوم خیلی خوبه و مامانا خیلی ریلکس و آرومند و دوباره 3 ماه سوم استرسها و تغییرات هورمونی شروع میشه . دقیقا چیزی بود که من تجربه کردم. الان در سه ماه سوم بارداری بخاطر ترشح هرمونها گاهی اونقدر دلم میگیره که فقط گریه آرومم میکنه . خصوصا زمانی که با مامان بزرگ و بابا بزرگ و خاله های مهربون حرف میزنم و میبینم که خیلی نگران من هستن و بغض دارن . زمانیکه به تو فکر میکنم که چطوری میخوام دست تنها و بی تجربه در کنار پدر تو رو بزرگ کنم . از اینکه مبادا بخاطر بی تجربگی بلایی سرت بیارم میترسم . گاهی فکر میکنم شکم من امن ترین جای دنیاست برای تو..

ماهی کوچولوی من چقدر بهم نزدیک شده ایم، چقدر دوستت دارم هایم عمیق تر گشته اند، چقدر حس تو لذت آفرین است. 

ماهی کوچک اندرونی ام شنا کن، زندگی را مزه مزه کن، تارهای وجودم را وصل پودهای جانت بکن، رشد کن، بزرگ شو، پا بگیر، دریایی بمان ، بیتاب در آغوش گرفتنت هستم .

هر بار که تو درون من دست و پا می زنی، غلت می خوری و نفس های عمیق می کشی، زندگی در من با رنگین کمان گره های مستحکم تری می خورد. دل من و پدرت رنگین تر می شود و ما نیز نفس هایمان عمیق تر و با نشاط تر می گردد.

چقدر عاشقانه تر ساختی آشیانه امن خانه عاشقانه مان را ... این روزهایمان را به شدت دوست دارم ..

پسندها (2)

نظرات (10)

ستاره
17 تیر 95 16:22
عزیزم حستو میدونم برا ت خوشحالم خیلی الهی خدا به همه منتظرا نظر کنه
باران
پاسخ
الهي امين عزيزم
مارال
17 تیر 95 17:12
سلام مامان خانوم خداروشکر که روزهایی قشنگ تر از روزهای قبل رو داری تجربه میکنی . حسابی مواظب خودت و تکون های نی نیت باش که کم نشه . من هم به لطف خدا 6 تیر طبیعی زایمان کردم و دختر کوچولومون زندگی مون رو هزاران بار شیرین تر از دوران بارداری ام کرده . مادر بودن حس قشنگی است که فقط باید تجربه کنی که بفهمی چی میگم . سرم شلوغه ولی میام پست هاتو میخونم . امیدوارم به لطف خدا نی نی شما هم به سلامتی به جمع دو نفره تون بپیونده و معجزه خدا در درون شکمت رو که هروز فقط حس می کردی این بار با چشم خودت ببینی "معجزه خلقت انسان"
باران
پاسخ
چقدر خوشحالم برات الهي كه زير سايه پدر و مادر بزرگ بشه
مروارید
18 تیر 95 16:11
خیلی زیبا بود نوشته هات . این روزها منم تو وجودم یکی هست که لحظه شماری میکنم ببینمش . من ماه چهارم بارداری هستم 3 روز دیگه میرم تو ماه پنجم . اگه این استرس ها و نگرانی ها نباشه قشنگ ترین از این لحظه ها برای هر مادری وجود نداره . منم گاهی دلم میگیره و گریه میکنم همش نگرانش هستم بعد از سختی های زیاد و چهار سقط لطف خدا شامل حالم شده و دارم مادر میشم .یه وقتایی به صورت نبض حسش میکنم اونوقته که قربون صدقش میرم و یه حسی خوبی بهم دست میده . و همش دعا میکنم خدا دامن همه منتظرارو سبز کنه . الهی امین .
باران
پاسخ
خداروشكر كه توهم يه فرشته داري ، بزار وقتي تكونهاش بيشتر شد حاضري لحظه متوقف بشه و تو اون لحظه رو يه عمر حس كني اونقدر كه شيرين و خواستنيه
الی
21 تیر 95 8:26
باران عزیز نوشته ت خیلی قشنگ بود.خودمو جای شما گذاشتم و کیف کردم از تجربه این لحظات بی نهایت قشنگ...برای منم دعا کن که این انتظار تموم بشه و منم مزه مادر شدن رو بچشم...
باران
پاسخ
حتما عزيزم ، اين روزاي انتظار ميگذره بالاخره ، توكل به خدا
سحر
21 تیر 95 15:55
ممنون میشم زودتر جواب بدین... سلام عزیزم. ی سوال ازتون داشتم،میخواستم بدونم شما غربالگری سه ماهه اول رو انجام دادین یعنی همون سونوی ان تی و آزمایش خون و. آخه دکتری که من تحت نظرش هستم گفتن لازم نیست انجام بدی میخوام بدونم نظر دکترای اونجا درمورد سونوی ان تی چی بوده؟
باران
پاسخ
سلام بله من انجام دادم يكي در هفته 12 و يكي هفته ٢٠ , پيشنهادميكنم انجام بديد
نازی
22 تیر 95 14:28
سلام دوسته عزیزم من امروز با دل نوشته های تو آشنا شدم . منم حاملگی پوچ و امتحان کردم و هنوزم باردار نشدم نوشته های تو به من انرژی و توان دوباره برای به دست آوردن خواسته هایم را داد . مرسی
باران
پاسخ
فقط اميدتو از دست نده برات دعا ميكنم
الهه
19 مرداد 95 1:06
سلام. امروز بعد از مدتها سر زدم پست جديدى بخونم, از حال شما و نى نى با خبر شم. پيام جديدى نديدم. نمىدونم من را يادت هست يا نه. فقط يه کامنت برات گزاشته بردم تا خالا. گفته بودم که به خاطر اشتباه دکترم در زمان سزارين پسرم. و بروز چسبندگى شديد رحمى, امکان باردارى مجدد ندارم. ولى در کمال ناباورى, معجزه خداوند را ديدم..... درست چهار ماه بعد از انکه تمام درمان ها بى نتيجه ماند, و دکترها تنها راه باردارى مجددم را رحم جايگزين اعلام کردند, در کمال ناباورى, متوجه شدم , باردارم. الان هفته يازده هستم, دوستاى خوبم. امروز بيشتر از قبل معتقدم که به دنيا امدن هر بچه اى تنها و تنها به خواست خداست, و دکترها حتى وسيله تحقق هم نيستند. قبل از باردارى ام يک روز که دلم گرفته بود قران را باز کردم ,ايه 59 سوره ال عمران اومد.به اين مضمون که افرينش عيسى ع همانند افرينش ادم از گل بود, و هرگه خدا اراده کند به وجود موجودى, وجود مى يابد. باردارى ام نسبت به ساىر خانمها خطر سقط بالا ترى دارد. اما همه چيز را به خدا سپردم. انشاللهکه انچه خير است براى همه ما رقم زند, از لطف پروردگار نا اميد نباشيد... من با رحم سه ميلى مترى باردار شدم., وقتى تحت هيچ درمانى نبودم. خودتان را به خدا بسپاريد بهترين ها را براى تان رقم خواهد زد. انشالله
باران
پاسخ
چقدر خوشحال شدم از اینکه این خبر رو خوندم ممنون که خبر خوش دادی بهون این روزها خیلی خیلی به مادران منتظر فکر میکنم و براشون دعا مییکنم وواقعا معتقدم به خواست و اراده خدای مهربون که تا اون نخواد هیچ اتفاقی نمیفته . برات خیلی خوشحالم . به ریسک و خطرات بارداریت اصلا فکر نکن خداوند حاف و نگهدار فرشته کوچولوت باشه انشاله
الهه
28 مرداد 95 12:37
ممنون عزيزم. از احوال خودت بى خبر ندارمان. سه ماه اول را خدا را شکر به سلامت گذراندم. انشالله همه مامانا و نى نى هاشان سالم باشن.
تارا
28 مرداد 95 23:52
باران عزیز خیلی وقته خبری ازت نیست منو یادته ?همون ک سقط مکرر داشتم الان با معجزه خداوند هفته نهم هستم برای خیلی دعا کن راستی برام بگو لکه بینی داشتی اگه داشتی دکترای اونجا کار کردن من کمی لکه بینی دارم . دعا میکنم برای همه منتظرا دامنشون سبز شه . الهه جون براتون دعا میکنم و خوشحالم براتون ایشالا بزودی این معجزه رو سالم در بغل بگيري
باران
پاسخ
عزیزم دکتر برای من از همون اول شیاف پروزسترون تجویز کرد بخاطر سقطهامولی خداروشکر اصلا لک نداشتم ولی اینجا معمولا در صورت لک میگن فقط باید استراحت کنی و چیزی تجویز نمیکنن خیلی خوشحالم برات امیدوارم صحیح و سلامت در آغوش بگیریش
سیسیمونی نوزاد
3 شهریور 95 22:30
مطلب زیبایی بود http://sahelchoob.com