شب و روزم تو هستی ..
دختر قشنگم ببخش که خیلی وقته چیزی برات ننوشتم
به چند دلیل عشق کوچولوی من
اول اینکه این ماه اسباب کشی کردیم اومدیم آپارتمان جدیدمون که خیلی بزرگتر از آپارتمان قبلیه و وقتی از اتاق خواب بیرونو نگاه میکنیم منظره خیلی زیبایی داره انگار وسط جنگل هستیم و صبح زود که از خواب پا میشیم همش صدای بلبل و پرنده های مختلف به گوش میرسه که خیلی رویاییه . فکر میکردم برای آپارتمان قبلی خیلی دلم تنگ بشه ولی هنوز چیزی نگذشته عاشق اینجا شدم .
دوم اینکه مامان همش فکر میکنه تو ممکنه زودتر دنیا بیای بخاطر همین زودی رفتیم برات کلی وسیله خریدیم . ماشاله اتاق پر شده از وسایل زیبای تو پرنسسم. الان فقط مونده پرده زیبای اتاقت و یسری لوازم بهداشتی مثل شامپو و لوسیون برای پوست لطیف و زیبات عزیز دلم .مامانی تو الان اونقدر لباس داری که باورم نمیشه ماشاله از لباسای من و بابایی بیشتر شده لباسات .وقتی داشتم کمد لباسهاتو آماده میکردم از خوشحالی کلی گریه کردم . سالها انتظار اون لحظه رو داشتم و خدا رو هزار بار شکر که بالاخره تجربش کردم . الان روزی چند بار در کمدتو بار میکنم و لباساتو بو میکنم و نوازش میکنم تا ایشاله بموقع و سلامت بیای تنشون کنی عسلم .
چیدن اتاق زیبات روز یکشنبه 5 جون 2016 انجام شد .
باورم نمیشد دست تنها بتونیم به این سرعت وسیله هاتو تهیه کنیم . اونقدر سریع و راحت پیش رفت که همش میگم راست میگن که نی نی باخودش برکت میاره و همه چی آسون پیش میره .
این وسط پدرت با جون و دل شب و روز هم برای اسباب کشی و هم برای آماده کردن اتاق زیبای تو برای اینکه زودتر آماده بشه و من آرامش داشته باشم زحمت کشید که واقعا ازش ممنونم . خداوند چند تا فرشته مهربون هم سر راهمون قرار داد که روز اسباب کشی واقعا سنگ تموم گذاشتن برامون . دو روز تموم اومدن و وسایلا رو بسته بندی کردن بعدم خونه جدید از کارتون در آوردن و بهمون خونه رو چیده شده تحویل دادن .کلی دعاشون کردم و براشون آرزوهای خوب کردم .
سوم اینکه در تدارک جشن بی بی شاور بودم برات چون نا سلامتی خداوند تو رو بعد از سالها انتظار و سختی بهمون داده دلم یه جشن با شکوه میخواست از یه طرف بخاطر اسباب کشی حسابی خسته بودیم و از طرف دیگه حسابی دست تنها ولی بازم خدای مهربون یکی دیگه از فرشته هاشو گذاشت سر راهمون . مامانی با کمک این فرشته مهربون جشنی برات گرفتیم که خانواده ها با دیدن عکس و فیلم جشن کلی خوشحال شدن و اشک شوق ریختن . همه چی در حد عالی و فراموش نشدنی بود . یک جشن رویایی با کلی مهمون که همه از همه چی تعریف میکردن . ایشاله دنیا که اومدی و بزرگ شدی اونقدر عکس دارم از اون روز زیبا که نشونت بدم .
فرشته من این روزها بخاطر تو دنیای من و پدرت حسابی عوض شده اونقدر حس خوب و انرژی در وجودمون موج میزنه که نگو . خیلی باتو حرف میزنیم و نوازشت میکنیم . نصف شب بعد از جشن بی بی شاور از خواب پا شدم اومدم آب بخورم روی کاناپه نشستم و شروع کردم باهات دردو دل کردن و حرف زدن پدرت خواب بود . مامانی باورت نمیشه هرچی من میگفتم انگار تو هم تایید میکردی و جوابمو میدادی اونقدر حس خوبی بود که نمیشه واقعا توصیف کرد. فکر میکنم یه دختر احساسی و مهربون و عاقل قراره دنیا بیارم .
راستی کلاسهای بارداری رو با پدر شرکت میکنیم حس خوبیه کنار بقیه مامانای باردار بودن . عزیز مامان یکم از روز زایمان ترس دارم ولی حل میشه نگران نیستم . تو قراره ایشاله به موقع دنیا بیای . برام فرقی نمیکنه چقدر درد داشته باشه اصلا مهم نیست . به لحظه ای فکر میکنم که برای همیشه میای بغلم و نگام میکنی همین..
برای آخرین سونوگرافیت در هفته 32 داریم لحظه شماری میکنیم . انشاله که همه چی خوبه و تو در سلامت کامل منتظری که بیای در آغوشمون .
برای همه مامانای مهربون منتظر دعا میکنم حس خوب این روزهای ما رو با یه فرشته ناز و سالم در دلشون تجربه کنن انشاله .