تحقق یک رویا بعد از کابوسهایم

باورنکردنی ها

1395/2/30 6:11
نویسنده : باران
888 بازدید
اشتراک گذاری

روی تخت تنها دراز کشیده بودم و داشتم به چیزهای مختلف فکر  میکردم .یهو دختر خوشگلم با لگدهاش بهم یادآوری کرد که آهای مامان داری به چی فکر میکنی ؟ چرا اصلا اینهمه فکر میکنی ؟ تنها نیستی ها منم اینجام ..!

یه چیزای شیرینی باورش خیلی سخته مثل زمانی که توی سن 28 سالگی عروس شدم و تا مدتها , روزها و حتی سالها باور نمیکردم و یادم میرفت که شوهر کردم ! حالا شده حکایت دخترم . اونقدر انتظار برای لمس این روزها طولانی شده بود که الان گاهی واقعا یادم میره و باورم نمیشه که دارم مادر میشم و اونی که توی دلم گاهی تکون میخوره یا سکسکه میکنه دختر منه که داره بزرگ میشه و خودش رو برای زمینی شدن آماده میکنه .

خدا همین نزدیکی هاست , کنار ما ,خیلی کمکمون کرد. دونه دونه وسایلهای نفسم رو با عشق خریداری کردیم و حالا جز خرید لوازم بهداشتیش چیز مهم دیگه ای نیست که نخریده باشیم . از ایران یه بسته از طرف مامان و خواهرم دریافت کردم برای کوچولوی من کادو فرستاده بودن . دخترم اولین هدیه زندگیشو دریافت کرد چقدر هم زیبا و با سلیقه خریداری و بسته بندی شده بود .

هر چی به تاریخ زایمان نزدیک تر میشیم استرس من هم بیشتر میشه . بااینکه تقریبا هرروز کلی فیلم آموزشی میبینم و کتاب میخونم ولی بازم نگرانم . امیدوارم بتونیم تنهایی از پس روزهای اولیه بعد از تولد بربیایم . خدا تنهامون نمیزاره میدونم ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مارال
30 اردیبهشت 95 8:08
سلام مامان - سلام دختر کوچولوش ان الله مع الصابرین: این وعده قشنگ خداست به همه بنده هاش که سختی هاشونو با توکل به اون صبوری می کنند تا به آرامش و خوشی برسند . مثل خوشی ها و آرامش این روزهای شما . عزیزم روزها و هفته ها به سرعت می گذرند و هر روز و هر لحظه این قشنگی ها بیشتر میشه تا این که به هفته های آخر می رسی درست مثل من ، گاهی با خودت فکر میکنی و میگی دلم برای این لگد زدن ها این قلمبه کردن ها این سکسکه ها و ... تنگ میشه در حالیکه خوشی بهتر از اون در انتظارته روزی که انشالا بتونی کوچولوتو بغل کنی ، بوش کنی، ببوسیش و هر روز شاهد بزرگتر شدن و قد کشیدنش باشی و زندگی همچنان جریان دارد ... کاش از تقویم بارداری تون بیشتر بنویسید مثل حس اولین تکون ها در هفته چندم؟تاریخ زایمان؟وضعیت جنین؟البته اگه مایلید. دوست دارم بدونم سونوهای اون ور با سونو های ایران چقدر فرق می کنه؟
باران
پاسخ
عزیزم یدونه دفترچه دارم که توی اون همه چی رو ثبت میکنم . سعی میکنم اینجا هم بنویسم ممنون از یادآوری
مروارید
30 اردیبهشت 95 15:21
سلام عزیزم اصلا به خودت استرس نده و نگران نباش . منم بعد از 4 بارداری ناموفق که دوتاش پوچ بود و یه خارج رحمی سه ماهه باردارم شکرخدا قلبش تشکیل شده اینبار ولی هنوز راه زیادی دارم تا به دنیا بیاد . بعضی اوقات استرس دارم ولی با خودم میگم اینبار خدا داده پس نگه داریش میکنه . توکل به خدا . التماس دعا
باران
پاسخ
الهی که خدا نگه دار همه نی نی ها باشه
هلین
1 خرداد 95 11:29
چقد احساس مادرا شبیه همه!!دقیقا منم روزای اولی که دخترم تکون میخورد همین حس رو داشتم،گاهی فکر میکنم چقد بعضی ماهها خوشبختیم ولی قدر نمیدونیم،چه آدمایی که برای حس این لحظه ها همه دنیاشونو میدن...خدایا نزار حسرت چیزی در دل بنده هات بمونه!! منم الان تو هفته 32 بارداریم ،این استرس رو همه دارن عزیزم حتی اونایی که مامانشون هم پیششونه!! خدایا همانطور که این کوچلوهارو تو دلمون گذاشت خودش هم صحیح و سالم میاره بیرون!!مطمئن باش عزیز دلم.روزهایت پراز تکونای خوشگلت....
باران
پاسخ
چه نظر زیبایی. کلی به دلم نشست . ممنون
نیکا
25 خرداد 95 1:41
سلام عزیزم .انشالله ان روزا هم به خوبی بگذره و نی نی نازتو بغل کنی.من دوتا بارداری پوچ داشتم خیلی خیلی دلم گرفته دعا کن واسم.میخوام برم پیش دکتر رزاقی .فکر کنم نیاز به سرم ای وی ای جی دارم که هم گرونه هم گیر نمیاد.توکل بخدا.