تحقق یک رویا بعد از کابوسهایم

بنیتا

1396/5/6 2:06
نویسنده : باران
533 بازدید
اشتراک گذاری

شنیدن خبر مرگ دختر کوچولوی نازی که همسن و سال طنین منه دلم رو تکه و پاره کرده . این دو روز فقط گریه کردم و به اون طفل معصوم بیگناه که فکر میکنم که تنها توی ماشین بدون غذا بدون آب با حرارت زیاد مونده و جون داده تموم بدنم بی حس میشه . چقدر ترسیده ، چقدر گریه کرده . چقدر با زبون بی زبونی مادر و پدرش رو صدا کرده .. یه چیزی ولی آرومم مینه ..اینکه حتما فرشته ها پیش بنیتا بودن و اون تنها نبوده .

اینجا کسی این حرفها رو نمیفهمه این خارجی ها ، این ها که  بچه هاشون در خوشی و آرامش کامل زندگی میکنن ٰ اینا که فقط میخندن و بازی میکنن و شادن اصلا دنیا اومدن برای همین چیزها اگر این اتفاق تلخ و ناگوار رو براشون تعریف کنم حتما شوکه میشن ٰ حتما باور نمیکنن . حتما فکر میکنن دارم دروغ میگم.

اونقدر دلم گرفته بود که فکر کردم بهتره بنویسم و چه جایی بهتر از این دفتر خاطرات که همنشین روزهای پر درده منه . برای من اما اون روزهای تلخ با حظور دخترم که همه زندگیمه گذشته و تموم شده ولی میدونم هنوزم زنهایی با حسرت و بیم و امید میان و نوشته های منو میخونن جاهایی با نوشته های من اشک میریزن و جاهایی به خودشون امید میدن که بارداری بعدی پوچ نخواهد بود.

دخترم 11 ماهه شده و من برای اینکه بعد ها حس تنهایی اذیتش نکنه تصمیم گرفتم یکبار دیگه در ماه آینده شانسمون رو برای داشتن یک فرشته زیبای دیگه امتحان کنم . بارهم آی یو آی میکنم چون نمیخوام ریسک کنم دیگه سنم واقعا به من اجازه نمیده که بخوام آزمون و خطا کنم و طبیعی باردار بشم. ولی دوروزه باشنیدن خبر مرگ بنیتا با خودم فکر میکنم که آیا کار درستیه که با خودخواهی بچه دار بشیم و با این روزگار ناملایم که هر روزش یه اتفاق جدید و یک خبر ناگوار تن و بدن آدمو میلرزونه یه موجود پاک دیگه رو بدنیا بیاریم..! نمیدونم توکل میکنم به خدای مهربون

دلم برای تک تک بچه های ایران میسوزه و برای مادرهاشون که چقدر ترس دارن از همه چی. از حال و آینده بچه هاشون و این ترس بهشون اجازه نمیده که از بودن در کنار عزیزانشون لذت ببرن. دلم میسوزه..

برای مادر و پدر بنیتا و کسایی که دلشون از این درد شکسه آرزوی آرامش و صبر دارم.

به امید روزهای خوب برای مردم و خصوصا کودکان سرزمینم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

عاطفه
9 مرداد 96 10:34
سلام باران عزیز. قبلا هم اومدم به وبلاگت سر زدم.نوشته هات پر از احساسه. راجبه بنیتا باید بگم قلب همه به درد اومد. منم ی مدت بچه میخوام اما ... یه جایی تو مطالبت خوندم دکتر به جای قرص هورمونی، بهت مولتی ویتامین دادن.مولتی که خوردی شامل چه ویتامینایی بوده و آیا ایران همون برند پیدا میشه؟
باران
پاسخ
مولتی ویتامین مینرال استفاده کردم. حتما ایران هم هست ولی خارجی شو بگیر حتما . انشاله موفق باشی عزیزم
مارال
24 مرداد 96 2:01
سلام خوبین خانمی؟دخترکوچولوتون خوبه؟چه عجب باز اومدید و نوشتید بارها و بارها به وبلاگ تون سرزدم و ازتون خبری نبود دیگه ناامید شدم گفتم چرا هر کی به دوران خوش زندگی میرسه دوران سخت گذشته اش رو یاد نمیکنه خبر بنینا کوچولو دل هر آدمی رو به درد میاره مخصوصا مادر باشه امشب منم برای اون کوچولو اشک ریختم و دخترم رو بغل کردم و خداروشکر کردم امیدوارم خدا به پدر و مادرش صبر بده و با دادن یه فرزند دیگه هر چه زودتر تحمل این خاطره تلخ رو براشون آسونتر کنه بازم بنویس عزیزم من همیشه منتظر نوشته هات هستم
باران
پاسخ
عزیزم خیلی ممنون از اینکه نوشته های منو میخونی. چشم اگر این دخمل شیطون برام وقت بزاره حتما مینویسم