تحقق یک رویا بعد از کابوسهایم

فقط خدا میدونه چی میشه

1393/10/2 16:52
نویسنده : باران
1,616 بازدید
اشتراک گذاری

روز 29 پریود هستم

روز 26 پریود لک بینی داشتم منتظر پریود بودم رفتم پیش دکتر رزاقی ساعتها توی مطب منتظر شدم وهی مریض میرفت توی مطب و میومد بیرون اما نوبت من نمیشد چون من باردار نبودم و نباید زود میرفتم داخل ساعت 2 مطب بودم و ساعت 6 بالاخره رفتم داخل دکتر فقط آزمایشهامو نگاه کرد و گفت برم و بین 8تا 10 پریود دوباره مراجعه کنم برای دیدن سپتوم شاید اون علت بارداری پوچ بوده باشه که بعید میدونم !!!! آزمایشامو نگاه کرد گفت همه چی نرماله بعد از اونجا باید میرفتیم رسالت مطب دکتر جنتی ارولوژیست ..همسر اومد تجریش دنبالم اونقدر ترافیک بود که نگو ساعت 6 پیش دکتر جنتی وقت داشتیم که ساعت 8 تازه رسیدیم دم در مطب ولی دکتر رفته بود .. کلی حرص خوردم و غرغر کردم به شوهرم که باید زودتر تکلیف این قضیه رو روشن میکردی و میرفتی پیش ارولوژیست ..

دیروز کلی ورزش کردم و روی تردمیل دویدم .. امروز روز 29 پری از همسرم خواستم بره بی بی چک بخره پیش خودم گفتم حتما چون پردنیزولون خوردم و کورتون بوده  پریود رو به تاخیر میندازه به خاطر همون عقب افتاده ذره ای به بارداری فکر نمیکردم ولییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

بازم باردارم !!!!!!!!!!! بی بی چک مثبت شده اونم در کمال بی تفاوتی و با دوبار نزدیکی مشکوک الکی که خیلی زود کمتر از دو دقیقه رفتم حمام و دوش گرفتم ..خندم گرفته ماشاله در باردار شدن استادم ..این بار بدون هیچ دارویی , بدون هیچ پا بالا گرفتن و بالش زیر کمر گذاشتنی و بدون ذره ای فکر کردن به این  قضیه ..باورم نمیشه

فقط از خدا میخوام این بارداری مثل 3 بار قبل بی حاصل نباشه و امیدمون رو ناامید نکنه ..فردا باید باز دوباره برم آزمایش بتا بدم بعدش هم برم مطب دکتر رزاقی ببینم چی برام تجویز میکنه بازم آمپول و قرص و شیاف شروع میشه تا 4 هفته لعنتی و پر استرس طی بشه و من برم برای دیدن قلب و باز هم روی اون تخت کذایی سونوگرافی میخوابم تا ببینم چیزی مشخصه یا نه و اون لحظه است که همه چی رو مشخص میکنه ..

میخوام ریلکس باشم نمیخوام فکرای خوب یا بد کنم ولی ته دلم همش میگم شاید خدا دلش برام سوخته شاید میخواد جواب اشکامو بده شاید اون روز که توی مطب بودم و خانومای باردار خوشحال رو میدیدم و آه میکشیدم خدا بهم نظر کرده ..شاید چند روز پیش که سالگرد عروسیمون بود و به خودم میگفتم که همسرم داره منو تحمل میکنه و عرضه نداشتم یه بچه بهش بدم خدا منو دیده ..شاید این بار این هدیه کوچولو واقعا شکل بگیره ..نمیدونم اصلا نمیخوام بهش فکر کنم صبر میکنم تا 4 هفته بعد ..توکل برخدا هرچی اون بخواد ...

لطفا برای اینکه این بار خداوند من و همسرم رو ناامید نکنه یدونه صلوات بفرستید ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

فهیمه
3 دی 93 12:21
سلام.وبلاگتو کامل خوندم.امیدوارم زود زود مامان بشی .تند تند از خودت بنویس. از اینکه درد و غصه هامو خوندی ممنون ، باشه حتما مینویسم