تحقق یک رویا بعد از کابوسهایم

باورم نمیشه - بارداری چهارم باز هم پوچ !!!

1393/10/30 19:40
نویسنده : باران
2,367 بازدید
اشتراک گذاری

20 دی به طرف تهران حرکت کردم و تهران که رسیدم ایستگاه مترو شریف همسر رو هم سوار کردم و به اتفاق به سمت مطب دکتر در نیاوران رفتیم ..

توی مطب به خانمهای باردار اهمیت میدن و زودتر از بقیه بیمار به داحل فرستاده میشه ..البته برای من که ماه قبل که باردار نبودم و کلی معطل شدم اون موقع اصلا خوب نبود ..روی صندلی نشسته بودم و منتظر بودم که برم داخل تلوزیون مطب داشت صحنه ای از آشپزی نشون میداد یهو حس کردم با دیدن غذا حالم بد شد یاد ماه قبل افتادم یه خانوم باردار 2 ماهه با شوهرش اومده بود تا صدای قلب جنین رو بشنوه و یهو به منشی گفت میشه کانال رو عوض کنین آخه داره پیاز نشون میده و من اون موقع توی دلم گفتم واه واه چقدر مردم بی جنبه ان هنوز صدای قلب جنین رو نشنیده کلاس داره میزاره و فکر ماهایی که سالها منتظریم هم نمیکنه و توی دل خودم کلی ناراحت و عصبانی شدم و اون روز فهمیدم که نه بابا بحث کلاس گذاشتن و افه اومدن نبوده اون بنده خدا واقعا حالش بد شده بود ولی من با 3 تا سقط و آرزوی بارداری خوب این چیزا برام ایجاد حساسیت میکنه .. بگذریم رفتیم داخل دکتر سونو کرد گفت 6 هفته و 3 روز هستی از روی شکم چیزی ندید و من مجبور شدم باز هم برم مثانه رو خالی کنم تا سونوی واژینال بشم ..از سونوی واژینال متنفرم ولی متاسفانه توی این سالها به تعداد موهای سرم سونوی واژینال شدم !!!!!!

با سونوی واژینال گفت یه چیز ریز کوچولو دیده میشه ولی با توجه به هفتت خیلی کوچیکه ولی احتمال 90 درصد جنینه ..یکم دلم آروم گرفت گفتم خداروشکر توی بارداری های قبل همین چیز کوچولو هم دیده نمیشد ..برای هفته بعد 28 دی بهمون وقت داد و داروهامو باز برام نوشت اینبار آمپول ب12 و قرص ب6 و همینطور کپسول امگا 3 رو هم اضافه کرد و گفت چرا دارم متفورمین میخورم در صورتی که خودش برام نوشته بود که گفت قطعش کن خوب نیست ..

توی اون یک هفته باز استرس داشتم ولی خیلی خیلی کمتر به خودم میگفتم خوب حتما یه چیزی دیده که 90 درصد احتمال داده که جنینه چون 90 درصد کم نیست از طرفی برانامه جشن خواهرم فکرمو مشغول کرده بود تا اینکه روز جشن خواهرم خیلی خیلی دلم میخواست به مامانو و خواهرام بگم که من باردارم ،سرما هم خورده بودم و حال نداشتم و از طرفی کار عکس و فیلم مراسم هم با من بود ولی تا جایی که تونستم همکاری کردم و رقصیدم و لذت بردم از مراسم و آخر شب هم چون همسر خیلی خیلی حالش بد بود و اونم بد جور سرما خورده بود بردمش بیمارستان و  با 3 تا آمپول و سرم بالاخره حالش یکم بهتر شد و اومدیم خونه ..

روز 28 دی ماه خوشحال و خندان از خونه اومدیم بیرون رفتیم نیاوران ..همسر میدون تجریش پیاده شد تا بره عکس رادیولوژی بگیره از پاهاش آخه درد داشت من رفتم مطب منتظر شدم تا نوبتم بشه و همسر هم اومد و رفتیم داخل ..دکتر باز سونو کرد شکمی که چیزی دیده نشد بعد واژینال سونو کرد بعد هم گفت برو مثانه تو خالی کن باز هم سونو واژینال کرد و آخر سر خیلی راحت گفت چیزی دیده نمیشه ساک حاملگی خوب شکل گرفته ولی جنین نیست منم هاج و واج از تخت اومدم پایین ..گفتم پس اون 90 درصدی که گفتید جنینه چی بود گفت جفت بوده اشتباه گفتم !!!!

دیگه اینقدر این صحنه برام تکراری شده بود که هیچی برای گفتن نداشتم ، اینبار دیگه اشکمم نیومد دکتر رزاقی بیشعور گفت کاش بهت سرم داده بودم گفتم چرا ندادید گفت آخه آزمایشات ایمنی مشکلی نداشت گفتم من بعد از عید دارم  از ایران میرم اونجا که به سرم اعتقادی ندارن چیزی برای گفتن نداشت .. آخرین امیدم در ایران هم ناامید شد..

الان دور روز از اون روز میگذره دکتر قرص داده برای سقط یه جور خاصی شدم بجز چند قطره اشکی که توی ماشین ریختم انگار دیگه هیچ حسی ندارم نمیخوام به سقط کردن و درد کشیدن و دویدن و پریدن برای دفع همه اونچیزی که توی رحممه و گرمی خوردن و موندن بقایای بارداری و کورتاژ فکر کنم ، حس میکنم قوی تر شدم ، این بار بارداریمو جز همسرم حتی به هانیه دوست صمیمیم هم نگفتم ..من رازدار تر شدم ..تموم غم و غصه هام توی دلم داره لبریز میشه ولی دوست ندارم کسی رو اذیت کنم حتی دیگه حرفامو و دردو دلامو و حسمو به همسرمم نمیگم چون اونم خسته شده و بدتر داغونش میکنم ...

هرچند معجزه برای من هیچ وقت اتفاق نیفتاده ولی با این حال به خودم گفتم هفته بعد میرم سونوگرافی چون دکتر تخصص سونوگرافی نداره شاید چیزی باشه و اون ندیده و بعد از سونو اونوقت شروع میکنم به خوردن قرص و تموم کردن این یکی بارداری ..انگار دنیا اومدم که فقط حرص و جوش بخورم برای رسیدن به تموم اونچیزایی که همیشه آرزوشو داشتم و دارم ..

بعد از این قضیه دیگه به باردار شدن در ایران فکر نمیکنم هرچند معلوم نیست که اونور چه اتفاقی بیفته ولی کلا ناامیدم از مادر شدن ..

آهای شماهایی که خواننده نوشته های من هستیدخواهشا  یه کوچولو برام دعا کنین ........

 

پسندها (1)

نظرات (2)

تارا
28 بهمن 94 10:56
سلام عزیزم منظورت از اینکه دکتر گفته سرم باید میدادم چ سرمي هست
باران
پاسخ
منظورم سرم آی وی آی جی هست برای بیمارانی که مشکل ایمنی دارن تجویز میشه ولی من اشتباه میکردم بااون سرم هم بجایی نمیرسیدم چون اصلا مشکل ایمنی نداشتم..
سوگند
8 مرداد 97 4:02
چقد متاثر شدم دوست من  . توی این نیمه شب از ته دل دعا کردم که الان یه نینی داشته باشی تو خونه ت و یا اگر هنوز نیست، خدا کمکت کنه و به مادر شدن برسی
باران
پاسخ
عزیزم ممنونم از ارزوی خوبت . الان دوتا فرشته ناز دارم هزار بار شکر