تحقق یک رویا بعد از کابوسهایم

بدون عنوان

1393/11/29 20:54
نویسنده : باران
394 بازدید
اشتراک گذاری

هفته قبل بغد از 10 روز از مصرف قرصم در حالیکه هنوزم خونریزی داشتم رفتم سونو گرافی ..خونریزیم کم شده بود ولی مطمئن نبودم که همه چی تموم شده باشه چون این بار فقط 3 تا لخته خون ازم دفع شده بود دو تیکه از جفت ، ساک بارداری و یه لخته خون همین .. رفتم سونوگرافی و 4 ساعتی معطل شدم تا نوبتم شد رفتم داخل دکتر سونو کرد و گفت همه چی تخلیه شده باورم نمیشد .خیلی خیلی خوشخال شدم خیلی خنده دار بود تا حالا کسی رو ندیده بودم که بخاطر سقطش این همه خوشحال باشه ..ولی من بودم چون دیگه این بار لازم نبود برم بخوابم بیمارستان و مثل یک آدم بی روح کورتاز بشم .. سریع زنگ زدم به همسر و بهش اطلاع دادم اونم خوشحال شد ..همش بخاطر این بود که چند روز قبل رفتیم با همسر درکه و اون همه کوه پیمایی باعث شد تا وقتی اومدم خونه یه تیکه از جفت دفع بشه ..همش میگفتم کاش دفعات قبل هم همین کار رو میکردم و میرفتیم کوه تا نیازی به کورتاژ نباشه ..یه چیزی فهمیدم اونم این که این بار اول اجازه دادم تا خودم به خونریزی بیفتم بعد 8 تا میزو مصرف کردم شاید بخاطر همین موثر بوده و اینکه این بار خیلی ریلکس بودم و اصلا برام مهم نبود چی میشه ..دیگه اونقدر باردار شدم و سقط کردم که این چیزا برام عادی شده :( .. الان 10 روز از سونوگرافی میگذره و هنوز خونریزی من تموم نشده زنگ زدم دکتر ولی نظر خاصی نداشت و گفت مترژن بخورم ..از طرفی اونقدر این روزا کار برای انجام دادن دارم که توانم تموم شده ..فروش وسایل از یه طرف و از طرف دیگه آخرین مهمون ها رو توی این خونه راه انداختیم وکلی کمر درد گرفتیم ..

تازه داره باورم میشه که داریم بالاخره از ایران میریم ..هم خوشحالم هم استرس دارم چون خیلی تنهام ..روی کمکها و حمایت خانوادم اصلا نمیشه حساب کرد .ایران که بودیم تحت هیچ شرایطی بهشون رو ننداختیم دیگه حالا که میریم یه قاره دیگه و تک و تنها تر میشیم .. امیدوارم خدا کمکمون کنه و تنهامون نزاره خصوصا اینکه زبان همسر خیلی خوب نیست و برای کار کردن به زبان قوی نیازه ..

فروختن تک تک وسیله هایی که با کلی زحمت و خوشحالی خریده بودیم خیلی سخته ..تقریبا همه وسایلو فروختیم و فردا میان همه وسایلو میبرن ..یکم زندگی توی این ماههای آخر سخت میشه ولی عیبی نداره ..

سعی میکنم بنویسم از خودم و از درمانهایی که در آینده انجام میدم ..میدونم خیلی ها مثل من با این مشکل موجه درگیرن ..خوبی بارداری پوچ اینکه که دکترا میگن همش تصادفیه و احتمال اینکه بارداری بعدی باز پوچ بشه کمه واینطوری آدم میتونه هربار امیدوار باشه ..

پسندها (1)

نظرات (6)

مرضیه
27 اسفند 93 22:28
خیلی سخته از خدا میخوام زودتر بچه دارشی ،
نينا
24 فروردین 94 15:16
دوستم سلام اتفاقي به وبت برخوردم چقدر شرايطمون شبيه به همه . الان بهم گفتن سقط كنم دكترم معينيه و هنوز داروها به دستم نرسيده آخه يكي داره برام از اونور مياره. شرايط رفتنمون هم شبيه همه فقط بگم اونور شرايط پزشكي خوبي تا قبل از بارداري نداره و سيستم پزشكيشون خيلي بده. تموم داروهات رو تا مصرف يكسال با خودت ببر و اونايي هم كه خاصه حتمن دستورشو با خودت داشته باش تا اونجا به مشكل نخوري. خيلي مراقب باش و برات آينده اي روشن و موفق آرزو ميكنم . تازه تا چندماه كه سرگرم كارهاي اوليه ورود هستي . نميدونم الان كجايي اينور يا اونور؟ هرجا هستي شاد باشي و سلامت
عسل
8 اردیبهشت 94 19:43
دوست عزیز از خوندن وبلاگت به پهنای صورتم اشک ریختم. ایشالا به همین زودی خداوند برکت و نعمتش رو به شما عطا کنه من هم دو بار میکرو کردم که منفی شد،تشخیص دکتر عدم لانه گزینی جنین به دلیل غلطت خون بود .شاید دلیل سقط های شما هم همین باشه
مارال
10 اردیبهشت 94 11:51
پس چرا دیگه نمی نویسی که چکار کردی؟ افسردگی گرفتم بس که امدم و به وبلاگت سر زدم و پست جدید ندیدم
طيبه
28 اردیبهشت 94 13:30
سلام خاطراتتونو خوندم.براتون دعا كردم اما نميدونم تا الان اتفاق خاصي براتون افتاده يا نه؟
مریم
14 شهریور 94 0:29
سلام دوست عزیز من وبلاگ شما رو اتفاقی دیدم منم پسر کوچولومو به تازگی تو هفته نوزدهم سقط کردم. تجربه بد و نفرت انگیزیه. می خواستم بگم به خاطر تمام دردهایی که کشیدی متاسفم
باران
پاسخ
ممنون از همدردیت دوست عزیز مطمئنم درد شما بیشتر از من بوده چون در هفته 19 و با دونستن اینکه بچه پسره و ... منم متاسفم امیدوارم خیلی زود مادر بشی