سلام من از کانادا
سلام به همه خواننده های خاموش و روشن
من که شوکه شدم از اینکه بعد از یه مدت طولانی از نبودم دیدم یکی یکی اومدید و نوشتید که چرا مطلب نذاشتم
خوشخال شدم از اینکه نوشته هام خواننده دارن و ناراحت از اینکه شما هم شرایط و مشکلات بارداریتون مشابه منه .
اول از همه بگم که از کانادا دارم مینویسم .
از قبل از رفتن شروع میکنم به توضیحات
یکماه مونده به عید تقریبا همه وسایلمونو فروختیم و هرچی میفروختیم تموم نمیشد تازه فهمیدم چقدر توی اون سالها خرت و پرت دور خودمون جمع کرده بودیم و اگه خرید نکرده بودیم چه بسا الان چند تا ملک و زمین خریده بودیم ..
خدا رو شکر که وسایل با قیمت خوبی فروخته شد ولی از اینکه در فروش وسایل کاملا دست تنها بودم دیگه رسما کم آورده بودم و کلافه بودم .. کم کم آماده شدیم برای رفتن به خونه مامان کلی وسیله هنوز مونده بود که یسریشو میخواستم با خودمون ببریم و یک وانت وسیله که میخواستم در سالهای بعد بیارم کانادا فرستادم خونه مادر شوهرم بزارن انباری و یسری وسیله هم دادم برای خودشون و موند دو تا وانت وسیله دیگه که ببریم خونه مامان خودم . ولی اشتباهمون این بود که فقط یک هفته قبل از رفتنمون به خونه مامانم جابه جا شدیم و تازه اونجا بود که فهمیدم چقدر اضافه بار داریم و چقدر باید وسیله کم کنم خلاصه توی اون یک هفته به جای اینکه در کنار خانواده آرامش داشته باشم و از بودن در کنارشون لذت ببرم هرروز چمدون وزن میکردیم و هی کم و زیاد میکردیم تا اینکه یک شب مونده به رفتنمون خواهرم اومد خونه مامان و همه لباسها و وسایلهای اضافی رو حذف کرد چون خودم دلم نمیومد که با خودمون نبریم .. شب رفتن هم توی فرودگاه صورتم پر از اشک بود و خیلی لحظه بدی بود خصوصا لحظه خداحافظی از پدر و مادرم .بگذریم.
رسیدیم کانادا و کارهای اولیه رو انجام دادیم و اونقدر روزهای اول وقت کم میاوردیم که نگو و چون زبان همسرم خوب نیست من مجبور بودم تنهایی همه کارها رو انجام بدم ..یک آپارتمان اجاره کردیم که ویوی عالی داره ؛ فوق العاده شیک و تمیز و مدرن در یکی از معروفترین برجهای این شهر و صد البته گرون .
اینجا رو خیلی خیلی دوست دارم همه مردم آروم هستن و در هر کاری میشه دید که چقدر نظم و انظباط حرف اول رو میزنه .. همه به هم احترام میزارن و چقدر حس اعتماد کانادای ها بالاست . سیستم حمل و نقل عمومی عالیه سر ساعت میاد و از هم همه و اذدحام ملت خبری نیست فستیوالهای تابستونی شروع شده و همه جا رقص و شادی و برنامه های مهیج هست برای هر سلیقه و هر علاقه مندی.
از هفته دوم رسیدنمون به کانادا کلاسهای بیزینس رو شروع کردیم که یک روز در هفته برگذار میشه ولی دولت بابت حضور در این کلاسها هم وام میده و هم بورس بلا عوض خیلی جالبه به خاطر اینکه یکروز در هفته میای سرکلاس میشینی 3000 دلار بهمون میدن که مال خودمونه ..چیزای عجیب این شهر خیلی زیاده .
راستی در سطح شهر خانومهای باردار زیادی رو میشه دید چون دولت اونقدر به خانواده های بچه دار میرسه که همه ترجیح میدن بچه زیاد داشته باشن و از امکانات و تسهیلات بیشتری برخوردار بشن .
راستی یک مرکز بسیار مجهز رو در اینجا پیدا کردم که به کسایی که مشکل نازایی یا سقط دارن کمک میکنن زنگ زدم وقت گرفتم ولی چون از یک طرف ما هنوز کارت بیممون نیومده و از طرفی جولای اینجا تعطیله نوبتم افتاد برای دو ماه دیگه ولی همه چی رو با کارت بیمه بصورت رایگان انجام میدن ..خدا کنه که اونجا جواب بگیرم فعلا که تصمیم دارم حتما تحت نظر اینها پیش برم و داروهایی که از ایران آوردم هم نمیخورم تا با تشخیص اینجا داروهای با کیفیت شروع کنم ، من که خیلی امیدوارم
کلا اینجا امید به زندگی در من زنده شده خیلی خوشحالم و کمتر فکرای بد میکنم . اینجا اونقدر خوبی داره که حتی یه ذره هم دلم برای ایران تنگ نشده البته دلتنگ خانواده هستم خیلی ولی از اینکه میبینم اونها هم دارن زندگی خودشونو میکنن و سلامت هستن خوشحالم ..تقریبا هر روز باهاشون در تماسم و تصویرشونو هم به لطف تکنولوژی میبینم .
دارم برای آینده فکر میکنم و کلی ایده در سر دارم اینجا با توجه به اینکه زبان فرانسه و انگلیسی من عالیه خیلی کارها میتونم بکنم ..
به همه کسایی که میتونن و شرایط مهاجرت دارن اکیدا توصیه میکنم که وقت و عمر و جوونیشونو در وطن هدر ندن . اینجا اونقدر دولت به همهاجرا میرسه که حد و نهایت نداره .اینجا اصلا دغدغه مالی نخواهید داشت ..البته زبان رو هم حسابی جدی بگیرید. اگر هم شرایط مهاجرت ندارید استرس رو از خودتون دور کنین و امیدوار باشید که هیچ چیز در دنیا ارزش نداره که آدم بخواد وقتشو به افسردگی و غم و اندوه بگذرونه ..
ممنون که نوشته هامو میخونین برای تک تکتون بهترینها رو آرزو میکنم به امید روزی که خبر خوش یک بارداری خوب بهتون بدم و ازتون بشنوم .