تحقق یک رویا بعد از کابوسهایم

آی یو آی اول - منفی

1394/8/23 23:15
نویسنده : باران
13,907 بازدید
اشتراک گذاری

از روز دوم پریود تا روز 6 هرروز روی شکمم آمپول زدم برای رشد فولیکول ها . بعد روز 12 رفتم سونو گفت فولیکولها عالی رشد کردن همون موقع روی شکمم آمپول اچ سی جی زدن . فرداش نوبت بهم دادن برای آی یو آی. همسری صبح رفت نمونه اسپرمشو داد و من ظهر رفتم و اسپرم شسته شده وارد بدنم شد . اصلا درد نداشت بعد هم پرستار چیزی نگفت که باید پاهامو بالا بگیرم یا نه .همش حس میکردم الانه که بریزه بیرون و تمام زحماتم هدر بره . 

حدود 10 دقیقه روی تخت درزا کشیدم . پرستار بهم گفت Bonne Chance و آرزوی موفقیت کرد و از در بیرون رفت . روی تخت کلی برای خودم خیالبافی کردم آرزو کردم یهو دوقلو باردار بشم و غیره .. دکتر بهم گفت حتی اگر دچار خونریزی شدی روز 27 سیکل بیا برای آزمایش خون . دو سه روز بعد شدیدا سینه درد داشتم.

روز 22 سیکل لک بینی داشتم بعدش هرروز بیشتر شد یک پریود کامل تا اینکه روز 27 ام رفتم آزمایش دادم و بهم گفتن که منفیه ..خودم مطمئن بودم که منفیه چون با 4 بار بارداری دقیقا میدونم که کی باردارم و کی نیستم ..

دکتر گفت باید بری ماه بعد که پریودت شروع شد زنگ بزنی و دوباره بیای برای سونوگرافی که دوباره آی یو آی کنیم . کلا تا 3 بار آی یو آی میکنن و بعد اگر نتیجه نده احتمالا آی وی اف ! نمیدونم .

این ماه که هیچی .ماه بعد هم به شرط اینکه کیستی چیزی نداشته باشم آی یو آی میکنن . همش به این زمان لعنتی فکر میکنم که داره میگذره . و گاهی فکر میکنم اگر با همه این اقدامات اگر دوباره بارداریم پوچ بشه چه بلایی سر من میاد و چقدر داغون میشم . نمیدونم شاید تخمک اهدایی راه چاره من باشه ولی از  کجا ؟ از کی ؟

دلم نیمخواد حالا حالاها برگردم به ایران . همین الان هم که با خانواده هامون حرف میزنیم بازم حرف بچه ماست و اینکه خوب حالا که دیگه کانادا هستید منتظر دیدن بچتونیم بجنبید !!!!!!

چرا دیگران ولمون نمیکنن ؟! به این خارجی ها نگاه میکنم چقدر راحتن ! همشون سرشون توی زندگی خودشونه .بهشون حسودیم میشه کاش منم اینجایی بودم !

 

پسندها (1)

نظرات (17)

ثمره
24 آبان 94 1:43
اندکی صبرسحرنزدیک است....
مارال
24 آبان 94 18:56
سلام ، به لطف دعای شما و خیلی از دوستان ، برای اولین بار تونستم صدای قلبش بشنوم، چیزی بین خواب و بیداریه برام . باورش خیلی خیلی سخته، هر روز میام به وبت سر میزنم ولی امروز تا آمدم از تیتر مطلبت دلم به درد اومد ، ولی گلم نگران نباش ، نمی دونم چرا یه حسی مثل حس خواهرانه بهت پیدا کردم و نگرانتم ، برات دعا میکنم ایشالا این سری خوشحالی باور نکردنی در انتظارت باشه . درکت میکنم عزیزم . توکل بر خدا کن همیشه و همه جا، توکلی که فقط زبانی و ظاهری نباشه ، از دکتر و آزمایش و سونو و... دل بکن بگو همش مسخره است کافیه فقط خدا یه نظر بکنه
باران
پاسخ
خیلی برات خوشحالم به نظرم بهترین موسیقی عمرت رو شنیدی . خدا کنه منم بشنوم بزودی صدای قلب بچه خودمو از پوست و خون خودم. توی این بارداری از داروی خاصی استفاده کرده بودی ؟ راستی در مورد سوالت من 9 ساله ازدواج کردم و 36 سالمه
مارال
24 آبان 94 18:58
ببخشید میتونم بپرسم چند ساله تونه؟ ظاهرا خیلی نگران گذشت زمان هستید و اینکه چند ساله عروسی کردید؟ قصد فضولی ندارم سوءئ تفاهم نشه عزیزم
سوری
25 آبان 94 5:54
سلام باران جون , من که دلم روشنه ان شا...با این روشهای درمان نتیجه میگیری و خیلی دلم میخواد بشنوم صدای قلب جنینتو شنیدی... اگوگر دوست داشتی وب منم بیا تقریبا همدردیم
مارال
25 آبان 94 16:31
سلام عزیزم ، منم35 سالمه و قرص آ.اس.آ 80 از زمان اقدام میخورم الانم میخورم ، دکترها هرکی یه چیزی میگه یکی میگفت شوهرت واریکوسل خفیف داره قرص ویتامین Cوویتامین E400 یه مدتی خورد ول کرد- خودمم میگفتن ویروس سایتومگالوویروس داشتی- فیبروم داری-محض احتیاط ASAهم بخور. بعد از سقط فروردین ماهم در ماه اول اقدام طبیعی باردارشدم ولی این بار همونطور که بهت گفته بودم فقط و فقط از امام حسین خواستم توی ماه محرم توسل خاصی بهش کردم، تابستون خیلی سختی رو گذروندیم ولی خدا در عوض هدیه بزرگش رو توی دلم جا داد و الانم به لطفش امیدوارتر از همیشه ام
مهسا
26 آبان 94 7:23
عزیز دلم من چند ساله زیر آسمون همین شهرم، با مشکلی شبیه به خودت، دقیقا همون بیمارستان، همون پزشکا...نمیدونم چرا همیشه تو ذهنم هستی. و تقریبا هر روز از خدا میخوام که بهت آرامش بده. اگه دوست داشتی باهام در تماس باش. شاید یجورایی بتونیم بهم کمک کنیم.
باران
پاسخ
مهسا جان امیدوارم مشکلت حل بشه ، شما هم کانادا هستی ?
AHLAM
26 آبان 94 15:06
سلام دوست خوبم، منم مشکل دارم البته هنوز به آی یو آی نرسیده این ماه با قرص باردار شدم هفته ششم هستم ولی رفتم سونو گفت هفته پنجمه و ساک فعلا داخلش قابل مشاهده نیست، یه کیست 2 سانت و نیمی هم دارم که پوستش ضخیمه تازه بوجود اومده، واسم دعا کن که جنین تشکیل بشه 2 هفته دیگه باید برم سونو مجدد، انشاالله شما هم به آرزوت میرسی و یه نی نی خوشکل خدا بهت میده
s
26 آبان 94 22:46
سلام.خوندن نوشته هات و پیگیری اینکه تو چ مرحله ایی هستی برام مهمه.دعا میکنم ب حق این ماه شنیدن صدای قلبش و حس کردن وجودش قسمتت بشه.منم دو تا باردای پوچ داشتم و از ماه دیگع برای دادن ازمایشا میرم دکتر تا علتشو بدونم.ان شالله ک بتونم بارداری سوممو ب خوبی و سلامتی ب پایان برسونمش.برام دعا کن
باران
پاسخ
انشاله
مهسا
29 آبان 94 0:51
آره عزیزم، مونترالم
باران
پاسخ
خوشحالم که اینجایی اینقدر نزدیک و متاسفم که همدردیم اگه از راههایی که رفتی برام بنویسی خوشحال میشم شاید تجربیاتمون به درد هم و خواننده های وبلاگم بخوره
مهسا
29 آبان 94 23:39
منم ۱۰ ساله ازدواج کردم. ۵ سال اول نمیخواستیم ولی بعدش که اومدیم اینجا، حالا ۵ ساله میخوایم و نمیشه. دو بار ivf کردم و کلا ۵ بار انتقال دادم. دو بار مقبت شد ولی به سرانجام نرسید. امروز هم ۸ روز از آخرین انتقالم میگذره. هر چی بیبی میذارم منفی میشه. شاید زود باشه ولی اصلا امید ندارم. همش دل درد پریودی دارم...ولی این آخرین بارم بود که انتقال دادم. دکتر دهن هیسترو کرد گفت به خاطر کورتاژام، بافت اسکار دارم، به همین خاطره که چند بار منفی شد.ولی دیگه نمیخوام به خاطر موجودی که وجود نداره، خودمو که زنده م، دارم نفس میکشم رو داغون کنم. دیگه حالم از هر چی دکتر و بیمارستانه بهم میخوره. اگه خدا خودش داد که شکر، نداد هم باز شکر....بچه همه زندگی نیست. قسمتی از زندگیه...منم دیگه تصمیم گرفتم به خاطر چیزی که ندارم، چیزایی رو که دارم رو نابود نکنم...هر روز خدارو شکر میکنم که تو این شهر زندگی میکنم، هر روز بابت آزادی ای که دارم ازش ممنون و سپاسگزارم. عزیز دلم مرگ و زندگی مطلقا دست خداست. ما شاید بتونیم یه دخالت هایی بکنیم، ولی در نهایت تصمیم از جای دیگه ای گرفته میشه. به خودش بسپار و رها کن. اگه قرار باشه بیاد، میاد. از نعمتی که پروردگار بهت داده تشکر کن، شکر کن که سالمی. شکر کن که تو این کشور داری با آرامش زندگی میکنی، و هیچ کس مزاحمت نیست. اینم بدون عزیز دلم که خداوند هیچ وقت به همه، همه چیز رو نمیده. و اینم بدون که تنها نیستی عزیز دلم. خودتو از زیر این بار بیرون بکش و به شونه های خداوند بسپار...رها شو عزیزم...رها شو
باران
پاسخ
مهسا جان امیدوارم اینبار نتیجه بگیری عزیزم ،برات باتمام وجود از خداوند میخوام .برای شما هم پوچ میشه ? چطور به سرانجام نمیرسه ? کاش میتونستم بیخیال باشم .خدارو بخاطر همه چیزهایی که بهم داده هرروز شکر میکنم ولی قبول کن وقتی به آغوش خالیت با تمام زحماتی که کشیدی و صبری که کردی فکر میکنی داغون میشی ...
سکینه
1 آذر 94 14:56
سلام،آخی بمیرم برات،منم 1سال و8ماهه منتظربچه هستم ولی نمیشه،درکت میکنم انشاله ک زودتر باردارشی
مهسا
3 آذر 94 0:21
چرا پستام نمیاد...؟!
مهسا
4 آذر 94 0:36
من بارداری هام تا سه ماهگی ادامه داشت ولی قلب از حرکت می ایستاد و دفع هم نمیشد. دو بار کورتاژ کردم. با ای وی اف راحت دو بار باردار شدم که هر دو بارشم اینطور شد. ولی دیگه این آخری فک کنم بد کورتاژم کرد که تو فوندوس (قله رحم) کلی بافت اسکار برام به جا گذاشت. کلی سرچ کردم و متاسفانه بیشتر جنین ها هم تو قله رحم لانه گزینی میکنن که مال من هم دیگه زدن داغونش کردن. اون موقع که سالم بودم، طبیعی حامله نمیشدم، دیگه الان هم رحمم اسکار داره. دکتر دهن میگفت چند بار دیگه هم انتقال میدیم، اگه نشد رحم جایگزین....گفتم خدایا...تو این غربت از کجا رحم جایگزین پیدا کنم؟ اینبار هم منفی شد، جنینم هم خیلی خوب بود ولی باز نگرفت...یه جنین فریز دیگه هم دارم، ولی فعلا دیگه نمیخوام بهش فک کنم. عزیز دلم، یه چشمم اشکه، یه چشمم خون...روز نیست به درگاهش التماس نکنم...با همه تو ایران قطع رابطه کردم، نمیخوام کسی بفهمه من بچه ندارم...همه دورو بریام حامله شدن، همه...همه... اما با گفتن این حرفا همش سعی میکنم خودمو آروم کنم...همیشه میخندم، هیچ کس فکرشم نمیکنه من تو دلم چه غم سنگینی دارم...ولی شب نیست که با چشم خیس به خواب نرم... این بار که جواب آزمایشم منفی شد، دیگه هر چی وسایل بچه داشتم گذاشتم تو لاندری، هر چی عکس بچه به درو دیوار بود کندم...گفتم پروردگارا...اینبار دیگه هیچ کاری نمیکنم، فقط و فقط از خودت میخوام. منم عین خودت عزیز دلم، غم دارم، غم...یه کمبودی که تو زندگی با هیچ چیز دیگه قابل جبران نیست...با هیچ چیز ولی از پروردگار میخوام، با تمام وجودم میخوام که قلبت رو پر از شادی کنه و یه روز بچه خودتو صحیح و سالم بغلت بگیری. اگه یه وقت فک کردی کمکی از من برمیاد بهم بگو، منو مثل خواهرت بدون...خوشحال میشم اگه کاری بتونم برات بکنم...حداقل شاید یه آغوشی برای اشک ریختن
عاطفه
4 آذر 94 3:03
سلام عزیزم. امیدوارم که خوب و خوش باشی من از شهریور پارسال که به بارداری پوچ داشتم نوشته هات میخوانم.من اون موقع ها خیلی گریه میگردم ولی اسفند همون سال دوباره باردار شدم و الآن که دارم برات پیام میگذارم ساعت 3 صبح و پسرم هنوز نخوابیده و منم سعی دارم که بخوابونمش.گلم میدانم خیلی سخته ولی ازت خواهش میکنم برای به مدت بچه دار شدن فراموش کن توکل به خدا کن ریلکس کن به چیزهای دیگر فکر کن به بدن و روحت استراحت بده بعد دوباره با انرژی و روحیه بهتر شروع کن الآن که دور از همه هستی و حرفها کمتر به گوشت میرسه بهترین زمان برای رهایی از فکر بچه دار شدنه ببخشید که خیلی طولانی شد ولی باور کن من دیدم کسی رو که بعد از 10 سال درمان رها کرد و یک سال بعد به طور طبیعی در حالی که اصلا توقع نداشت باردار شد.امیدوارم همیشه موفق باشی عزیزم
باران
پاسخ
ممنون عاطفه عزیز چقدر خوشحالم که بچه دار شدی .. با تمام وجود حرفتو قبول دارم .. رها میکنم نگرانم نباش
مهسا
7 آذر 94 23:42
باران عزیز، چند روزه تو پست جدیدت برات پیام گذاشتم، اما هیچ کدومش نیومده....
باران
پاسخ
مهسا جان تامن تایید نکنم دیده نمیشه ،چند روزه سرم شلوغ بود الان چک کردم و تایید.
مهسا
8 آذر 94 17:03
من همش فک میکردم سایت مشکل داره.... مراقب خودت باش عزیز دلم...همیشه شاد باشی
zahra
21 خرداد 97 17:21
ميشه لطفا اگر كسي با آي يو آي نتيجه گرفته بگه 
باران
پاسخ
عزیزم فرشته های زیبای من نتیجه آی یو آی هستن