برای مهسای عزیز !
هیچ وقت فکر نمیکردم زیر آسمون زیبای شهرم .. ساعتها دور از وطن ، یک همزبون خواننده حرفهام باشه با درد و غمی در دل به وسعت درد و غم من ..
با همون رنجها و سختیها و انتظار ها ؛ با همون امیدها و نا امیدشدنها .. با همون راه رفته و به در بسته رسیدن ها .. با همون اشکها و آه ها و حسرت ها ..با همون ...........
دوست ندیده ام ، سالها غمم رو در دل پنهان کردم ، از نزدیکترین آدمهای زندگی ام ، از فرشته زندگی ام ، مادرم ، از خواهر های مهربونم ، از نزدیکترین دوستانم چون طاقت شنیدن دلسوزی هاشون ، نصیحت هاشون و یا گاهی سرزنش هاشون رو نداشتم . اوایل من و بودم و همسرم که از همه جزییات احساستم خبر داشت ، حالا اما فقط خودم هستم چون نمیخوام با نگرانی هام ، با غم ها و غصه هام با اشک ها و آهها و حسرتهام اون رو هم ذره ذره آب کنم . حالا دیگه برای اون هم نقش بازی میکنم ، نقش زنی که دیگه بیخیال بچه شده ، نقش یک زن بی تفاوت و هی بلند تکرار میکنم مگه همه دنیا باید بچه داشته باشن ؟! تا اون باور کنه که من دیگه خیلی مشتاق نیستم ولی مطمنا تو خوب میدونی که در درونم چه میگذرد ... باید پیش دیگران و دوستانم نقش بازی کنم ، باید بگم من بچه دوست ندارم ، باید به همه بگم میخوام مثل زنهای اینجا دیر بچه دار بشم ..و مثل تو از حرف زدن با ایران طفره برم تا مبادا سوالی کنن که نباید بکنن .. ولی در دل بی صبرانه منتظر پریود بعدی باشم تا دوباره برم مطب و ببینم اینبار برام چی در نظر گرفتن ..!
عزیزم ، من در این سالها صبور تر شدم ..خوددار تر و محکم تر و هرچی بیشتر خداوند ناامیدم کرد من امیدوار تر شدم .. میدونم خداوند یه روزی همین نزدیکی ها دل ماها رو هم شاد میکنه .حکمت این سالها رو نمیتونم درک کنم ولی به شدت معتقدم به بخشندگی خداوند..
مهسای عزیز ،از اینکه اینبار هم نتیجه نگرفتی متاسفم خیلی غصه دار شدم ، فقط میتونم به صبر و آرامش دعوتت کنم و از اینکه با شجاعت همه اون وسایل بچه ای که با عشق دور خودت جمع کرده بودی از خودت دور کردی بهت آفرین میگم .. به حرفت ایمان دارم که گفتی باید رها کنیم .. باید رها کنیم تا خودش بیاد سراغمون . منم ماهها قبل کار تورو کردم. با وجودیکه ایران تقریبا یک سرویس کامل از اسباب بازی و لباس و حوله بچه داشتم ولی ترجیح دادم همه رو ببخشم و هدیه بدم تا کمتر با دیدنشون غصه بخورم چون میدونم بالاخره یه روزی با همسرم دست در دست هم میریم برای خرید سیسمونی برای بچه ای که در وجودمه ..آمین
مهسای عزیز به شدت بهت نیاز دارم ، به حرفهات ، به همدردی با تو و به آغوش و شونه های مهربونت برای اینکه حس کنم خواهرم رو در آغوش گرفتم و یه دل سیر گریه کنم . برای همراه شدن با تو در تمام مراحل درمانت ، برای جشن گرفتن بعد از بارداریمون .. برای خیلی چیزها ...
آهای خواننده های مهربون همتونو دوست دارم . به امید روزی که دیگه نازایی نباشه ، نوشته های اینطوری نباشه و این نوشته خواننده ای نداشته باشه ...