تحقق یک رویا بعد از کابوسهایم

خاطره بارداری دوم- بخش دوم

1392/10/6 16:14
نویسنده : باران
938 بازدید
اشتراک گذاری

رسیدیم خونه فردا قرار بود عید بشه و من مثل کسی که سالهاست که مرده یک مرده متحرک بودم با خودم حرف میزدم و گریه میکردم و زمین و زمان رو نفرین میکردم خصوصا اینکه دکتر بهمون گفت باید بعد از سقط اول ازمایش ژنتیک  میدادی

و من از تمام دکترای دنیا بیزار شده بودم چرا به من ازمایش ندادن چرا ؟ چرا خواستن تا 1 بار دیگه درد بکشم .توی روزای عید فهمیدم خالم فوت کرده و باید بریم شهرستان ..خانوادم که از بارداری من بی اطلاع بودن همش بهم میگفتن چرا اینهمه چاق و پف کرده شدم و من توی دلم میگفتم هر کسی که باردار میشه چاق میشه نه لاغر !! تا اینکه از شدت درد و رنج مجبور شدم ماجرا رو به یکی از خواهرام بگم اونم خیلی ناراحت شد.. برگشتیم خونه آزمایش بتا خوب نبود یعنی اینکه باید حاضر میشدم برای یک سقط دیگه ..

توی اون روزای عید فهمیدم که دوستم مهتا هم افتاده به خونریزی و نی نیشو سقط کرده کلی برای اون هم غصه خوردم ولی محتویات بارداری من به دلیل شیافهای پروژسترونی که از اول بارداری استفاده کرده بودم محکم به شکمم چسبیده بود دکتر بهم قرص داد اینبار هم زیر زبونی و هم شیاف اولین بار توی خونه خودم بودم و همسرم کنارم بود یک دفعه حس کردم تمام بند بند وجودم داره از هم باز میشه دردی کشیدم که تا به اون سن تا حالا تجریه نکرده بود درد نبود مرگ بود ..

گریه کردم شوهرم ازم خواست بریم بیمارستان ولی من نا نداشتم 1 ساعت بعد بهتر شدم و لخته لخته خون بود که ازمن جدا میشد ..ولی حس کردم فقط ساک بارداری جدا شده و جفت سرجاشه .نگران بودم که نکنه باید دوباره کورتاژ بشم ..مهتا بهم زنگ میزد بهم گفت که چطور با وسیله های ورزشی پارک کار کرده و کاری کرده که همه چی سقط بشه و کورتاژ نکنه .کارم شده بود از صبح تا شب پیاده روی و انجام حرکات ورزشی که بیفته رفتم دوباره دکتر بهم دوباره همون داروها رو داد اینبار رفتیم خونه خواهرم از پله های خونشون مثل دیوونه ها هی بالا و پایین میرفتم تا تموم شه ..بازهم لخته لخته خون ولی بی نتیجه ..فرداش باز رفتم دکتر و بهم برای 20 فروردین 92 وقت کورتاژ داد .اینبار بیمارستان آبان ..

از کار دکتر مطمئن بودم ..کادر بیمارستان عالی بود همه مهربون بودن. دکتر توی اتاق عمل کلی بهم ارامش داد و گفت برای دوباره باردار شدن استرس نداشته باشم و .. اینبار نیازی نبود که 1 شب در بیمارستان بمونم بعد از عمل بعد از ظهر مرخص شدم و اومدیم خونه . باز خواهرم اومد خونمون و سوپ گزاشت و مراقبم بود ..هنوز که هنوزه بعد از ماهها از سقط دومم کسی جز همون خواهرم نمیدونه که من دوباره باردار شده بودم و سقط کردم ..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)