تحقق یک رویا بعد از کابوسهایم

بتا 505

صبح رفتم آزمایش دادم روز 30 پریود جوابش 505 بود این یعنی یه بارداری دیگه ! به دکتر زنگ زدم گفت همسرت بیاد دفترچه بیاره برات داروهاتو بنویسم ..همسر گفت من نمیرم تهران اون سر دنیا !!!!!! بهم گفت عاقبت این یکی هم مثل قبلیهاست دیگه چه اهمیتی داره دارو مصرف کنی یا نه بعد هم رفت خوابید ..منم به خودم گفتم بی خیال راست میگه قرار نیست ما هی پول دکتر و دارو و آزمایش بدیم و آخرش هم پوچ بشه ..تصمیمو گرفتم که این سری هیچ دارویی برای بارداریم استفاده نکنم نه آمپول نه قرص و نه هیچی .. از خواب که بلند شد اومد عذر خواهی کرد گفت هرچی تو بگی منم بهش گفتم نمیخوام بری و برام دارو بگیری ..زنگ زدم دکتر بهش گفتم آیا واقعا لازمه که من بازم دارو مصرف کنم آخه سر...
3 دی 1393

فقط خدا میدونه چی میشه

روز 29 پریود هستم روز 26 پریود لک بینی داشتم منتظر پریود بودم رفتم پیش دکتر رزاقی ساعتها توی مطب منتظر شدم وهی مریض میرفت توی مطب و میومد بیرون اما نوبت من نمیشد چون من باردار نبودم و نباید زود میرفتم داخل ساعت 2 مطب بودم و ساعت 6 بالاخره رفتم داخل دکتر فقط آزمایشهامو نگاه کرد و گفت برم و بین 8تا 10 پریود دوباره مراجعه کنم برای دیدن سپتوم شاید اون علت بارداری پوچ بوده باشه که بعید میدونم !!!! آزمایشامو نگاه کرد گفت همه چی نرماله بعد از اونجا باید میرفتیم رسالت مطب دکتر جنتی ارولوژیست ..همسر اومد تجریش دنبالم اونقدر ترافیک بود که نگو ساعت 6 پیش دکتر جنتی وقت داشتیم که ساعت 8 تازه رسیدیم دم در مطب ولی دکتر رفته بود .. کلی حرص خوردم و غر...
2 دی 1393

آزمایش ها

چند وقته زدم تو کار رژیم گرفتن چون یهو خیلی چاق شدم ..البته به قول همسری میگه تو با کلی زحمت وزنتو کم میکنی بعد دوباره باردار میشی و وزنت بالا میره یه جورایی دلش برام میسوزه. رژیم کانادایی رو یک هفته گرفتم با کلی ناخونک زدن و 2-3 کیلو کم کردم ولی اونقدر که همسری جلوی من چیزای خوشمزه میخورد دق کردم توی اون یک هفته حالا هم رو آوردم به رژیم کالری شماری هنوز هیچی نشده 1 کیلو کم شدم خیلی خوشحالم .. امروز رفتم یدونه ترازوی دیجیتال آشپزخونه سبک خریدم که بتونم با خودمون ببریم کانادا چون بار سنگین نمیشه برد ..دیگه همه چی رو راحت میشه وزن کرد .. پا شدم رفتم مرکز شهر ترازو رو با کلی وسواس خریدم 85 تومن بعد اومدم خونه دیدم عین همون ترازو رو توی می شا...
23 آذر 1393

از این دکتر به اون دکتر

نزدیک 60 روز از کورتاژم میگذره اول هفته راه افتادم برم آزمایش های تکمیلی که دکتر رزاقی برام نوشته بود رو انجام بدم تصمیم گرفتم ماشین نبرم چون شب قبل خونه ثمین اینا دعوت بودیم و خیلی خسته بودم و شب رو تا صبح بیدار بودم و فکر میکردم به اتفاقایی که خونه ثمین افتاد برای همین خواب آبالو خواب آبالو با مترو رفتم تهران آزمایشگاه بهار ولی بهم گفتن باید برای آزمایش ناشتا میومدی و من دست از پا دراز تر برگشتم خونه حوصله حای دیگه رو نداشتم مامان اینا هم که جمعه خونه مون بودن و از حالشون باخبر بودم اینه که برگشتم خونه .. هفته قبل بعد از دوماه نوبت دکتر داشتم پیش دکتر افلاطونیان با همسر رفتیم بیمارستان لاله کلی معطل شدیم ولی از نظم و سیستم پذیرش بیمار بیما...
4 آذر 1393

آخرین خاطره سقط سوم

یه روز خوب تعطیله که من و همسرم خونه ایم .. همه چی خوبه و من خیلی خیلی خوبم و حس خوبی دارم .. اون کابوس لعنتی تموم شده و دارم زندگیمو میکنم ..آرومم و دیگه نمیخوام به چیزی فکر کنم .. درست 13 روز پیش بود که از شدت ناراحتی و استرس و نگرانی نمیدونستم چی کار کنم و زندگی پر بود از ناامیدی و گریه .. از صبح توی رختخواب که از خواب پا میشدم فقط به این فکر میکردم که خدایا چی میشه ..بهم بچه ندادی و حالا هم که سقط کردم نمیزاری راحت باشم و اون یه تیکه بقایای بارداری که مونده توی رحمم داره دیوونم میکنه .. وای خدا چ سختی هایی که نکشیدم تا اون تیکه 4 سانتی بیاد بیرون ..شنبه شب 5 مهر با کلی غصه و ناامیدی از اینکه کلی تلاش کردم تا اون تیکه لعنتی بیاد بیر...
21 مهر 1393

فکر وخیال و درد و رنج ولم نمی کنه !

از اول قرار بود کورتاژ کنم چون با پروژسترون هایی که من مصرف کرده بودم و دو تا تجربه قبلیم که اجزایای بارداری مثل سنگ چسبیده بود بهم و ولم نمیکرد و آخر هم مجبور به کورتاژ شده بودم تصمیم گرفتم کورتاژ کنم .دکتر گفته بود امیدی نیست ولی سونوگرافی معتقد بود یه هفته دیگه سونو رو تکرار کنم پس شوشو رفت مطب و وقت کورتاژی که برای 5 شنبه گرفته بودیم رو لغو کرد .یه هفته صبر کردم و برای هفته بعد از دکتر رزاقی وقت گرفته بودم .منشیش بهم گفت ساعت 11:30 اونجا باشم ماشینو براداشتم و تا نیاوران رانندگی کردم خیلی سختم بود رسیدم اونجا با هزار بدبختی ماشینو پارک کردم و رفتم دیدم کسی نیست و مطب بسته است یه حسی بهم میگفت منشی گیج بازی درآورده و ساعت 2 یا 2:30 پیداشو...
31 شهريور 1393

بارداری پوچ تایید شد

امروز رفتم مطب دکتر رزاقی سونو کرد و بارداری پوچ رو تایید کرد بهم قرص داده برای سقط انشاله آخرین باری باشه که درد سقط رو تجربه میکنم لطفا برام دعا کنین  
16 شهريور 1393

یا امام رضا عیدیمو از تو می خوام

رفتیم سونو گرافی با کلی امید و آرزو نیاوران بود و کلی رانندگی کردیم رسیدیم 2-3 ساعت معطل شدیم رفتیم داخل باز هم ساک حاملگی خالی بود .. باز هم دنیا روی سرم خراب شد .. به دکتر گفتم پس چرا بتای من رفته بالا گفت نمیدونم میتونین یک هفته دیگه هم صبر کنین .. همون شب اس ام اس زدم به معینی بهم گفت داروها رو قطع کن و امیدی نیست .. ! از داروها فقط فرگمین رو قطع کردم و الان خیلی عذاب وجدان دارم .. فردای اونروز همسر مهربونم با برگه سونو رفت مطب به همسر هم همونو گفتن و همسر هم گفت دلم نمیخواد خانومم بیشتر از این اذیت بشه اگه مطمئنید که باید سقط بشه 5 شنبه میایم برای کورتاژ .. یه لحظه فکرم آروم و قرار نداشت دیدم اصلا آمادگی سقط و بیمارستا...
15 شهريور 1393

چیزی شبیه به معجزه

5 شنبه آزمایش بتای تیتر دادم عددش 75800 امروز هم ساعت 10 صبح آزمایش دادم و برای جوابش تا ساعت 1و نیم منتظر شدم جواب 115200 یعنی معجزه ای برای ما اتفاق افتاده ..؟!! زنگ زدم دکتر گفت برم سونوگرافی داپلر انجام بدم .. 2 شنبه وقت دارم ساعت 6 خدایا راضی ام به رضای تو ..هرچی تو صلاح بدونی برامون خوبه ..فقط اگه هست سالم باشه و برامون بمونه تا آخر آخرش ... خدایا شکرت ..
8 شهريور 1393

من یک مرده متحرکم !

من از مطب دکتر برگشتم باز هم خداوند ناامیدمون کرد ..یک بار دیگه روی اون تخت لعنتی دراز کشیدم و منتظر بودم تا دکتر بهمون بگه همه چی خوبه ..اینم فسقلی و قلب کوچولوشو نشونمون بده ..اما باز دکتر گفت ساک بارداری شکل گرفته ولی جنین نه .. بازم بارداری پوچه ..! علارقم اون همه دارو و آمپولی که استفاده کردم بخاطر غلظت خون .. باز باید صبر کنم .. درد بکشم تا بقایای بارداری دفع بشه و باز هم حسرت داشتن یه بچه سالم رو داشته باشم .. کاش حداقل می دونستم چرا این اتفاق می افته؟ برام دعا کنین ..خیلی داغونم ... از خودم و از بدنم متنفرم ... از اینکه عرضه ندارم مادر بشم .. از خودم خجالت می کشم ...از اینکه هر بار مثل دیوونه ها با یه ساک بارداری خالی حرف میزن...
5 شهريور 1393