تحقق یک رویا بعد از کابوسهایم

سکوت

اینجا هستم ، میان جماعتی که میشناسم و نمیشناسمشان ، درک نمیکنم دلیل تغییر رفتارهارا ! اینجا همه چیز عجیب مینماید ، ساده است ولی پیچیده اش میکنند ، بدون آنکه دلیلش را بدانم . حرفم را زدم ، جوابی شنیدم که حرفی برای زدن ندااشتم ، مشکل از من است آیا  هربار پاسخی برایش ندارم خود را بارها سرزنش کردم فکر کردم مشکل منم ! مشکل من نیستم ، من خوبم ، من طبیعی هستم، من رفتارم نرمال است، اینها رو درک نمیکنم ، مثل اینها گرگ نیستم ، مثل اینها پاسخ آماده ای برای حرفها ندارم ، من ساده هستم ، مثل مادرم، مثل پدر زحمت کشم ، این روزها بیش از هرچیز خانواده ام را میخواهم ، کنارم باشند هر چه باشند ، هم خونم هستند . اینجا هستم در کنارشان بی آنکه بدانم گناهم چی...
20 مهر 1394

جواب آزمایش غیر نرمال

سلام به همه امیدوارم که خیلی از خواننده های وبلاگم الان که دارن نوشته هامو میخونن تو شکمشون یدونه نخودی داشته باشن و به آرزوشون رسیده باشن. امروز با پروفسور Michael وقت ملاقات داشتم . جواب آزمایشهای خونی که ماه قبل انجام داده بودیم رسیده بود و باهام تماس گرفتن گفتن دکتر بهتون وقت داده منم که دانشگاه میرم مرخصی گرفتم که صبح برم پیش دکتر بعدش بعد از ظهر هم امتحان آیین نامه داشتم که باید میرفتم سر جلسه  . با همسر دیشب سر مسئله ای بحت کرده بودیم و یکم باهم سرسنگین بودیم خلاصه ساعت 10 و نیم وقت داشتیم ولی ساعت 12 رفتیم داخل . دکتر مثل همیشه خندون بود یه دکتر کپل مهربون با لپ های گلی . از قبل کلی سوال یادداشت کرده بودم که ازش بپرسم س...
9 مهر 1394

اورولوژیست

سلام امروز همسرم با پروفسور Chanکه دکتر اورولوژیست بودن  وقت ملاقات داشت با هم رفتیم مطب دکتر کلیه آزمایشامونو نگاه کرد و گفت میتونه علت بارداری پوچ ضعف اسپرم باشه ولی نه از نظر فیزیکی بلکه از نظر دی ان ای . با اینکه قبلا آزمایش دی ان ای اسپرم رو در ایران دکتر عارفی برای همسرم تجویز کرده بودن و انجام شده بود ولی دکتر اینجا بهمون گفت که کامل نیست و سه مرحله کم داره که باید بررسی بشه و اگر مشکل از ضعف اسپرم باشه با انتخاب بهترین اسپرم از لحاظ دی ان ای لقاح انجام میشه و انشاله دیگه مشکلی نخواهد بود . فقط امیدوارم مشکل همون بوده باشه چون اگر این هم نباشه باز با شک و تردید باید باردار بشم . این آزمایش  رایگان نیست و 400 دلار هز...
28 شهريور 1394

آزمایشهای تکمیلی

دوستای خوبم سلام من خوبم خیلی خوب خدارو شکر اینجا همه چی خوبه تنها چیزی که کمی اذیتم میکنه اینه که هنوز مادر نشدم . اینجا چون دولت خیلی خیلی به بچه ها اهمیت میده و به خانواده هایی که بچه دارند مبلغی رو به عنوان کمک هزینه پرداخت میکنه بخاطر همین خیلی ها رو در سطح شهر میشه دید که یا بچه دارند و یا باردار هستن . زوج بدون فرزند به ندرت دیده میشه چون اونقدر به بچه ها و بچه دار ها میرسند که دلیلی نداره کسی بچه دار نشه . حتی افرادی رو میبینم که بالای 40 سال سن دارند و باردار هستند . دوستان خوبم سری دوم که به پزشک مراجعه کردم یک لیست بلند بالا از آزمایشهایی که باید بدیم رو برامون نوشت بهمون گفت من میتونم پروسه آی وی اف رو شروع کنم ولی چو...
10 شهريور 1394

اولین تلاشها در این ور آب

سلام دوستای خوب ممنون که میاین سر میزنین و میخونین از خودمون بگم که خداروشکر خوبیم خیلی خوب ، غیر از دلتنگی های گاه و بی گاه به خانواده و عزیزامون دیگه هیچ مشکل و غمی نیست . اینجا جزئی از بهشته که خدا لطف کرده و اجازه ورود بهمون داده .گاهی فکر میکنم مردم و وارد سرزمین رویاها شدم ! 7جولای رفتم به مرکزی که مخصوص نازایی و ناباروری بود کپی همه آزمایشهامونو با خودم بردم و همینطور یک فرمی داخل سایتشون بود که باید کامل میکردم در مورد تاریخچه سقط ها و غیره بود بادقت پر کردم و چون ماشاله تعداد سقطها و مراحل پزشکی که طی کرده بودیم زیاد بود کلی وقت گرفت که به انگلیسی ترجمه کنم . رفتم اون مرکز یکی از پزشکان همه مدارک رو گرفت و برامون تشکیل پرون...
16 مرداد 1394

سلام من از کانادا

سلام به همه خواننده های خاموش و روشن من که شوکه شدم از اینکه بعد از یه مدت طولانی از نبودم دیدم یکی یکی اومدید و نوشتید که چرا مطلب نذاشتم خوشخال شدم از اینکه نوشته هام خواننده دارن و ناراحت از اینکه شما هم شرایط و مشکلات بارداریتون مشابه  منه . اول از همه بگم که از کانادا دارم مینویسم . از قبل از رفتن شروع میکنم به توضیحات یکماه مونده به عید تقریبا همه وسایلمونو فروختیم و هرچی میفروختیم تموم نمیشد تازه فهمیدم چقدر توی اون سالها خرت و پرت دور خودمون جمع کرده بودیم و اگه خرید نکرده بودیم چه بسا الان چند تا  ملک و زمین خریده بودیم .. خدا رو شکر که وسایل با قیمت خوبی فروخته شد ولی از اینکه در فروش وسایل کاملا دست تنه...
15 خرداد 1394

بدون عنوان

هفته قبل بغد از 10 روز از مصرف قرصم در حالیکه هنوزم خونریزی داشتم رفتم سونو گرافی ..خونریزیم کم شده بود ولی مطمئن نبودم که همه چی تموم شده باشه چون این بار فقط 3 تا لخته خون ازم دفع شده بود دو تیکه از جفت ، ساک بارداری و یه لخته خون همین .. رفتم سونوگرافی و 4 ساعتی معطل شدم تا نوبتم شد رفتم داخل دکتر سونو کرد و گفت همه چی تخلیه شده باورم نمیشد .خیلی خیلی خوشخال شدم خیلی خنده دار بود تا حالا کسی رو ندیده بودم که بخاطر سقطش این همه خوشحال باشه ..ولی من بودم چون دیگه این بار لازم نبود برم بخوابم بیمارستان و مثل یک آدم بی روح کورتاز بشم .. سریع زنگ زدم به همسر و بهش اطلاع دادم اونم خوشحال شد ..همش بخاطر این بود که چند روز قبل رفتیم با همسر ...
29 بهمن 1393

سقط چهارم من !!!

چون به سونو گرافی کردن دکتر اعتماد نداشتم تصمیم گرفتم برم سونوگرافی معتبر یک هفته بعد از ویزیت دکتر رفتم سونوگرافی مروارید دکتر سونو کرد گفت 7 هفته و 1 روز هستی جنین دیده نمیشه ولی جسم زرد شکل گرفته و جنین هم بعدا از جسم زرد بوجود میادگفت  باید برای دیدن ضربان قلب یک هفته دیگه سونو رو تجدید کنم میدونستم که چیزی نیست زنگ زدم دکتر بهش گفتم من لک دارم و سونو همچین چیزی گفته دکتر گفت نمیخواد دیگه بری سونو و ساک حاملگی خالی در هفته 7 فایده ای نداره ..سونو رو دادم دست همسر بره برام میزو پریستول بگیره ..بیچاره با کلی علافی و کپی از مدارک سونو رو داده بود کارمند داروخونه هلال احمر اونم به همسر گفته بود این که گفته باید هفته دیگه بره د...
12 بهمن 1393

باورم نمیشه - بارداری چهارم باز هم پوچ !!!

20 دی به طرف تهران حرکت کردم و تهران که رسیدم ایستگاه مترو شریف همسر رو هم سوار کردم و به اتفاق به سمت مطب دکتر در نیاوران رفتیم .. توی مطب به خانمهای باردار اهمیت میدن و زودتر از بقیه بیمار به داحل فرستاده میشه ..البته برای من که ماه قبل که باردار نبودم و کلی معطل شدم اون موقع اصلا خوب نبود ..روی صندلی نشسته بودم و منتظر بودم که برم داخل تلوزیون مطب داشت صحنه ای از آشپزی نشون میداد یهو حس کردم با دیدن غذا حالم بد شد یاد ماه قبل افتادم یه خانوم باردار 2 ماهه با شوهرش اومده بود تا صدای قلب جنین رو بشنوه و یهو به منشی گفت میشه کانال رو عوض کنین آخه داره پیاز نشون میده و من اون موقع توی دلم گفتم واه واه چقدر مردم بی جنبه ان هنوز صدای قلب جنی...
30 دی 1393

بی صبرانه منتظرم

امروز یک روز آفتابیه زمستونیه دیروز برای اولین بار در این زمستون برف دیدیم و من خیلی هیجان زده شدم .. امروز روز تولد حضرت محمد هم هست و من دارم به فردا فکر مبکنم که آیا این بار که وقت دکتر و سونو دارم خداوند بهم عیدی میده یا نه .. همسر داره غذا درست میکنه همون ماکارونی های معروفش که الحق خیلی خیلی خوشمزه و دلپذیره و من بی صبرانه منتظرم تا درست بشه تا با ترشی هفت بیجاری که درست کردم نوش جان کنم . این روزها حسابی فکرم مشغول بود و صبر و تحملم رو از دست داده بودم دائم روی علائمی که داشتم حساس شدم و به این فکر میکردم که آیا حالاتم این بار با دفعات قبل تفاوتی داشته یا نه .. آمچول کلگزان رو هر روز روی شکم میزنم این بار بر خلاف قبل اصلا کبو...
19 دی 1393