تحقق یک رویا بعد از کابوسهایم

بهارحضور توست ، بودن توست

سلام به تمام خواننده های مهربان و با معرفت دل نوشته هایم . سال نو مبارک .امیدوارم سال نو سال تحقق همه رویاهایتان باشد و در این سال فقط بخندید و دنیا به تک تک شما بخنده . بهار از راه رسیده است و زمین را رخت سبز رنگی پوشانیده است. البته در دیار مادری و نه اینجایی که ما هستیم چرا که سوز سرما و برف رهایمان نمیکند . درختان همچنان خاکستری اند و بی برگ . چند روزی فقط باران بارید و بوی خاک بارون زده و نسیم ملایم و گرده های درختان و گلها که آلرژی بهاره را هر سال برایم به ارمغان میآورد مرا به آنسوی دریاها برد جایی که تمامی عزیزانم در کنار هم رسیدن بهاررا جشن میگیرند و با ارسال فیلم و عکس های دسته جمعی شان یاد میکنند از ما که دیگر کنارشان نیستسم ...
7 فروردين 1395

شمارش لحظه ها تا دیدار دوباره ات

دیدن دوباره تو بال و پرهای مادرانه ام را شانه می زند با شوق و چنگ می نوازد با عشق ... روزها در حال گذرند .هر روز با معجزه درونم حرف میزنم . ساعتها و ساعتها حرف میزنم و نوازشش میکنم . دو بار دیگر به بهانه دردی مبهم در دل به بیمارستان رفتم و تو فرشته کوچکم را دیدم و اینبار بزرگتر بودی . دست و پاهای نازت و حتی چشمان زیبایت را دکتر به من نشان داد . و هر بار با شوقی وصف نشدنی از مطب خارج شدم .گویی روی ابرها معلقم . از این پس اینجا را با عشق جلو میبرم تا لحظه لحظه روزهای عاشقی یک مادر و پدر به فرشته کوچک را ثبت کنم تا اگر فردا از راه رسید و گرد زمان و مشکلات روی روابطمون نشست، یادمون بیاید روزهایی داشتیم که نفس به نفس هم زندگی کردیم و عشق ورزی...
24 بهمن 1394

معجزه من هشتمین هفتگیت مبارک

معجزه کوچولومو تا به الان سه بار در سونو گرافی دیدم ! حتما تعجب میکنین که چرا سه بار ! چون من یک مادر نگران هستم و چون فرشته کوچولومو با سختی بدست آوردم به همین دلیل خیلی نگرانم که مبادا به راحتی خدای نکرده از دست بدمش . بخاطر شیافهای پروژسترونی که دکتر برای من تجویز کرده بود و روزی دو بار باید استفاده میکردم احساس کردم دچار خارش هستم و ترشحات آبکی دارم  . این شیافها به صورت کرم و با دستگاه اپلیکاتور وارد واژن میشن . و Crinon نامیده میشه . خلاصه به شدت نگران شدم و هفته هفت رفتم بیمارستان . و کمتر از 5 دقیقه بعد خانم دکتری منو به آرومی معاینه کرد و برای اینکه بابت نی نی خیالم راحت بشه از نی نی سونو کرد و زیباترین صدای عمرمو که سالها م...
3 بهمن 1394

اکنون تو با منی ! درمن ..

دوستان خوب ، خوانندگان دلسوز نوشته هایم : شمایی که با هر لحظه ناراحتی و درد من درد کشیدید ، اشک ریختید و تنهایم نگذاشتید ، شما که لحظه به لحظه در سختیهایم کنارم بودید ، شما که برای لحظه دیدن قلب جنینم 4 بار ناامید شدید و برای اینکه بتوانم سقط راحتی داشته باشم دست به دعا بودید . شما که با هر امید من امیدوار شدید . صبر کردید ، لحظه شماری کردید ، به من امید دادید مرا تنها نگذاشتید . شما که اکنون تنها و تنهاکسانی هستید که بزرگترین راز زندگی مرا میدانید . آمده ام به تلافی تمام لحظاتی که دلتان با نوشته هایم شکست و ناامیدتان کردم ، به جبران تمام محبت هایتان بهترین خبر عمرم را به شما بدهم . من باردارم ، یک باردار واقعی و امروز برای اولین بار تپی...
22 دی 1394

Waiting For The Miracle

"Waiting For The Miracle"   Baby, I've been waiting I've been waiting night and day I didn't see the time I waited half my life away There were lots of invitations and I know you sent me some but I was waiting for the miracle, for the miracle to come I know you really loved me but, you see, my hands were tied I know it must have hurt you it must have hurt your pride to have to stand beneath my window with your bugle and your drum and me I'm up there waiting for the miracle, for the miracle to come Nothing left to do when you know that you've been taken Nothing left to do when you&...
13 دی 1394

آی یو آی دوم - مثبت

سلام دوستای گلم زود اومدم که برای خواننده های نگران نوشته هام خبر خوش بدم .. امروز صبح با آزمایش خونی که انجام دادم متوجه شدم که باردارم و آزمایش خونم مثبت بود . از روز 21 سیکل خونریزی کردم و فکر کردم که دیگه پریود شدم و همه چی تموم شده ولی خونریزی کم و کمتر شد تا الان که فقط لک هست . تااینکه دو ساعت بعد از دادن آزمایش خون بهم زنگ زدن و گفتن که باردار هستم .دکتر بهم گفت که اگر خونریزیم قرمز رنگ بود برم اورژانس و جالبه که توی این بارداری بهم گفتن تنها دارویی که بخورم اسید فولیکه اونم 1 میلی گرم ! توکل بر خدای مهربون . همسرم خیلی خوشحاله و همش منو دلداری میده و میگه که باید مثبت باشم و میگه این بارداری با 4 بارداری قبل که پوچ بود حتما...
4 دی 1394

انتظار

روز ششم سیکل رفتم مطب همه چی چک شد . اینبار یک دکتری که یه چیزی شبیه روسری روی سرش بودو مشخص بود که مسلمونه  سایز فولیکولها رو چک کرد نمیدونم چرا فوق العاده خشن سونو واژینال شدم . من که به تعداد موهای سرم سونو شده بودم اولین باری بود که اینطوری کسی منو سونو کرده بود . دکترهایی که قبلا منو اینجا سونو کردن همیشه با کلی ببخشید و معذرت میخوام و ممکنه درد داشته باشه منو آماده سونو میکردن ولی این بار این دکتر نه چیزی بهم گفت و نه عذرخواهی کرد  !خیلی صبوری کردم ولی بعد که از مطب اومدم بیرون پیش خودم گفتم چرا هیچی بهش نگفتم اینجا دیگه ایران نیست که هرطور هرکسی بخواد رفتار کنه و من هم هیچی نگم ! خلاصه بهم گفت فردا یعنی شنبه باز برم مطب ب...
22 آذر 1394

شروع دور دوم آی یو آی

دیروز روز دوم سیکل عادت ماهیانه به مطب مراجعه کردم باز هم مثل قبل یه دونه کیست کوچولو مهمون تخمدان سمت راست بود برای همین باز هم آزمایش خون دادم تا ببینن که میتونم این ماه آی یو آی شروع کنم یا اینکه این کیست مزاحمه. آزمایش خون انجام شد . پرستار بهم زنگ زد و گفت همه چی خوبه و از امشب میتونم آمپول  تزریق Puregon رو به مدت 5 روز انجام بدم با دوز 150 و 75 خیلی عجیب اینکه برای روز ششم سیکل بهم وقت داده تا سایز فولیکول ها رو بررسی کنن ! فکر کنم کلا اشتباه کرده چون دیروز ازم پرسید امروز روز4 سیکلته دیگه ولی من گفتم نه روز دومه ، شاید اشتباه فکر کرده که روز چهارمه ..خدا میدونه . نمیدونم من که از کار این دکترها و پرستارها سر در نیاوردم . ...
10 آذر 1394

برای مهسای عزیز !

هیچ وقت فکر نمیکردم زیر آسمون زیبای شهرم .. ساعتها دور از وطن ، یک همزبون خواننده حرفهام  باشه با درد و غمی در دل به وسعت درد و غم من .. با همون رنجها و سختیها و انتظار ها ؛ با همون امیدها و نا امیدشدنها .. با همون راه رفته و به در بسته رسیدن ها .. با همون اشکها و آه ها و حسرت ها ..با همون ........... دوست ندیده ام ، سالها غمم رو در دل پنهان کردم ، از نزدیکترین آدمهای زندگی ام ، از فرشته زندگی ام ، مادرم ، از خواهر های مهربونم ، از نزدیکترین دوستانم چون طاقت شنیدن دلسوزی هاشون ، نصیحت هاشون و یا گاهی سرزنش هاشون رو نداشتم . اوایل من و بودم و همسرم که از همه جزییات احساستم خبر داشت ، حالا اما فقط خودم هستم چون نمیخوام با نگرانی هام...
4 آذر 1394